به نام خدا شاعری طبع روان می خواهد و معانی و بیان می خواهد دوستان گرامی گاهی آثاری را به نام شعر می بینیم که هیچ وجه ادبی و شعری ندارند . متأسّفانه این آثار ضعیف و بی محتوا به نام شعر خود نمایی می کنند . زورکی نمی شود شاعر شد . شعر ساختاری دارد که اگر لحاظ نشود شعر نیست . شاعر ناظم است یعنی نظم سراست اما هر نظمی شعر نیست . آن کسی که گفته بود : شاعری طبع روان می خواهد نه معانی نه بیان می خواهد ، خدا رحمتش کند ، مُرد و رفت . نظم و شعر اگر دارای سلامت وزن و قافیه و صد البته اگر دارای سلامت معانی و مفاهیم و محتوا نباشد ، دیگر او را نباید نظم و شعر دانست . دانستن این که تر با سر و بر قافیه است کسی را شاعر نمی کند . علوم شعر در دو ساختار بیرونی و درونی آن است و نیز دانش و دانستن علوم مختلف شعر است مانند صنایع لفظی و معنوی . اجزاء شعر مانند هر علمی و هر هنری نیازمند فهم دانش آن علم و هنر است . لذا هر کس که وارد عرصه شعر و شاعری می شود باید بر صنایع شعر احاطه داشته باشد حتی اگر نظم می سراید . شعر گفتن پاتیلی نیست . بعضی ها فله ای می نویسند و خیال می کنند شاعر شده اند. واژه شاعر ، واژه ای گران‌سنگ است که به هر کس نتوان گفت . تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل محمودتاری