.
خانه ی چوبی پدرجانم
یاد شورِ قدیم افتادم
روضه ی ساده ی شبِ جمعه
خاطراتی که مانده در یادم
.
زن و شوهر از آن زمان قدیم
دلشان وصل روضه ها شده بود
قاب عکس کنار ساعتشان
عکس زیبای کربلا شده بود
.
دور تا دورِ سالن کوچک
همه جایش کتیبه آویزان
دم در روی میز چوبی بود
شیشه ای از گلاب و یک قرآن
.
باز این چه شورش و چه غم است
محتشم روضه ی دلی میخواند
هر که رد میشد از کنار و گُذَر
قدر یک چای خوردنی می ماند
.
خودِ بابا بزرگ قصه ی ما
روضه ها را تماماً از بَر بود
روضه از کربلا شروع میشد
ختم مجلس مصیبتِ در بود
.
دو سه تا شعر و مرثیه میخواند
شعرهای قدیمی از بهجت
شعرهای وصال شیرازی
ای شه تشنه..ای قَدَر قدرت
.
روضه قتلگاهی اش یک خط
آه از آن تنی که عریان شد
با همین جمله مادری غش کرد
در زنانه چه شور و طوفان شد
.
با همین جمله بر سرش میزد
با همین جمله گریه ها کردند
سالن کوچک پدرجان را
بخشی از خاک کربلا کردند
.
اشک مادربزرگ آن خانه
پای دیگ غذا و کتری بود
قیمه ی ساده ی پر از برکت
با برنجی که گرم و عطری بود
.
پای کتری به سینه اش میزد
یاد دستِ بریده ی سقا
هم نوایش چه روضه ای میخواند
قُل قُل قوری و سماور ما
.
حال اما چراغ آن خاطرات و غم مانده
از تمام حکایت و قصه
فقط آن عکس در حرم مانده
.
چه قَدَر غبطه میخورم من به
صافی و سادگی آن محفل
کاش میشد دوباره برگردد
صافی و سادگی آن منزل
.
کاش میشد خلوص آن مردم
ذره ای در حساب من باشد
کاش میشد ثواب یک روزش
سهم قلب خرابِ من باشد
.
#سید_مهدی_بنی_هاشمی✍
🇮🇷🎤🇮🇷🎤🇮🇷🎤🇮🇷
🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷
👈دعوتیدبه:👇
#کانال_تخصصی_نوای_ذاکرین#اکبر_آرامش_اشعار_مذهبی
ایتا👇👇
Eitaa.com/navayehzakerin2@Aramesh113