متن شعر قصه بابا
مادر برام قصه بگو...
دل تنگ و تنگه...
قصه بابا رو بگو
دل تنگه و تنگه
مادر مادر مادر مادر(۲)
مادر برام حرف بزن...
از ایمونش بگوووو...
مادر برام حرف بزن
از پیمونش بگوووو...
مادر تو دونی و خدا
از خوبی هاش بگوووو...
از مهربونی و... از مهر و وفاش بگووو
از جونفشونی و... از رزم بابام بگوووو
مادر مادر مادر مادر(۲)
دیشب خواب بابا رو دیدم
دوباره...
نوری بهشتی دیدم بر چهره داره
وقتی به نزدیک بابا رسیدم
دیدم ملائک به دورش بیشماره
نگاش کردم...
دلم لرزید.. صداش کردم...
به روم خندید... بغل واکرد...
منو بوسید لباش خندون ، چشاش گریون...
منو بوئید... منو بوسید...
بابا منو بوسید، بابا منو بویید..
با دیدن اشکم...
خون در رگش جوشید...
بابا نوازش کرد ، بابا سفارش کرد..
در جنگ با دشمن ، ننگه که سازش کرد...
مادر مادر مادر مادر(۲)
بابا برام یه لاله چید..
منو تو آغوشش کشید..
درد دلامو که شنید...
حرف حسین و پیش کشید
خونم مگه رنگین تره خون حسینه
جونم مگه شیرین تره جون حسینه
یه جون اگه دادم،به راه دین و ایمون
صد جون هزارونش به قربون حسینه
بگو به مادرررر
هرگز نخور غم ،حسین و بابا ، هستند الله
مادر نخور غم نگیر ماتم حسین و بابا هستند باهم....
😭🏴😭🏴😭🏴
کانال نوای ذاکرین:(ایتا)
👇👇👇
Eitaa.com/navayehzakerin2
⚡⚡⚡⚡⚡⚡
کانال نوای ذاکرین :(تلگرام)
👇👇👇
T.me/navayehzakerin