بی بی رو اینقدر قشنگ تشییع جنازه کردند،اینقدر قمی ها قشنگ احترام گذاشتند،اینقدر اَمدند مثل پروانه دور بی بی گشتند،یه ذره بی بی احساس غربت نکرد،اما بمیرم برای اون خانمی که،نیم شب در خونش باز شد،چهار نفر زیر جنازشو گرفته بودند،چند تا بچه ام دنبال جنازه می دویدند،هی مادر مادر می گفتند،هر چی دستشونو بلند می کردند،به تابوت مادر نمی رسید،همدیگرو دلداری می دادند،این بچه ها اجازه گرفتند،از بابا ،بابا اجازه بده ما تشییع جنازه مادرشرکت کنیم،امیرالمومنین علیه السلام فرمود :بیایید،اما آهسته آهسته گریه کنید،اما یه وقت دیدند امام حسن داره داد می زنه،بلند بلند داره گریه می کنه،سلمان دوید حسن جان،بابات می گه یه خورده آهسته تر،گفت:سلمان دست از دلم بردار،آخه اونی که من دیدم،حسین ندید،خودم دیدم،بین کوچه ،آخ به مادرم جسارت کردند،درسته غریبانه،اما بدن رو نگذاشتن رو زمین بمونه،باالاخره تشییع جنازه ای کردند،یه کفنی آوردند بدن بی بی رو کفن کردند،علی غسلش داد،اما بمیرم،برای اون آقایی که 3روز بدن بی غسل و کفن،رو زمین گرم کربلا،دیدید موقعی که میت و دارن تلقین می دن،یه نفر میت و تو قبر تکون می ده،آدم یاد این منظره می اُفته،امام سجاد دیدند تو قبر نالش بلند شد،گریبان چاک زد،آقا جان چرا این جور بی تاب شدی،فرمود نگاه می کنم می خوام صورت و رو خاک بزارم،اما بابام سر در بدن نداره.
#روضه_ها_و_گریزهای_مکتوب_شهادت_حضرت_معصومه(س)