(پرکاربرد ترین اوزان شعر فارسی)این 31 وزن شامل حدود 80% کل اشعار ادبیات فارسی است؛ در این قسمت برای هر وزن یک نمونه شعر همراه با نام شاعر آورده شده است. 1ـ اهلی شیرازی الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دل‌ها مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن هزج مثمن سالم 2 ـ وحشی بافقی الهی سینه‌‎ای ده ، آتش افروز درآن سینه دلی وآن دل همه سوز مفاعیلن مفاعیلن فعولن هزج مسدس محذوف یا وزن ترانه 3 ـ مولوی زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن هزج مثمن مکفوف محذوف 4 ـ عطار دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی رفتم گذری کردم بر یار ، ز شیدایی مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن هزج مثمن اخرب 5 ـ شیخ بهایی تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف 6 ـ رودکی تقدیر که بر کشتنت آزرم نداشت بر حسن و جوانی‌ات دل نرم نداشت مفعول مفاعیل مفاعیل فَعَل هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب 7 ـ مسعود سعد از کرده‌ی خویشتن پشیمانم جز توبه ، ره دگر نمی‌دانم مفعول مفاعلن مفاعیلن هزج مسدس اخرب مقبوض  8 ـ نظامی غافل منشین نه وقت بازی ست وقت هنر است و سرفرازی ست  مفعول مفاعلن فعولن هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف 9 ـ حافظ دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن مضارع مثمن اخرب 10 ـ مولوی امروز روز شادی و امسال سال گل نیکوست حال ما که نکو باد حال گل مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف 11 ـ قائم ‎مقام فراهانی روزگار است این‌که گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر ازین بازیچه ‎ها بسیار دارد فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن رمل مثمن سالم 12 ـ خواجو خرقه رهن خانه‌ی خمّار دارد پیر ما ای همه رندان مرید پیر ساغرگیر ما فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن رمل مثمن محذوف 13 ـ مولوی هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من فاعلاتن فاعلاتن فاعلن رمل مسدس محذوف 14 ـ خواجو برو ای باد بهاری! به دیاری که تو دانی خبری بر ز من خسته به یاری که تو دانی فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن رمل مثمن مخبون 15 ـ حافظ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن رمل مثمن مخبون محذوف 16 ـ جامی بت خود را بشکن خوار و ذلیل نامور شو به فتوت چو خلیل فعلاتن فعلاتن فعلن رمل مسدس مخبون محذوف 17 ـ سعدی بسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمی‌دهد مجالی فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن رمل مثمن مشکول 18 ـ مولوی به قرار تو او رسد که بوَد بی‌قرار تو که به گلزار تو رسد دل خسته به خار تو فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن خفیف مثمن مخبون 19 ـ سنایی همه را در محلّ خویش بدار هیچ‌کس را ز خوی بد مازار فعلاتن مفاعلن فعلن خفیف مسدس مخبون محذوف 20 ـ مولانا فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن رجز مثمن سالم 21 ـ سعدی دانی چه گفت مرا ، آن بلبل سحری تو خود چه آدمِیی کز عشق بی‌خبری مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن بسیط مخبون 22 ـ جامی ای که به شیرین سخنی نرخ شکر می‌شکنی حبک اضنی بدنی شوقک افنی وسنی مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن رجز مثمن مطویّ 23 ـ سعدی ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده‎ای مرحبا مفتعلن مفتعلن فاعلن سریع مطوی مکشوف 24 ـ سعدی از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی رفت و رها نمی‌کنی آمد و ره نمی‌دهی مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن رجز مثمن مطویّ مخبون 25 ـ منوچهری کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن منسرح مثمن مطویّ مکشوف 26 ـ سعدی ماه فروماند از جمال محمد سرو نروید به اعتدال محمد مفتعلن فاعلات مفتعلن فع منسرح مثمن مطویّ منحور 27 ـ حافظ سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده‌ی روشنایی فعولن فعولن فعولن فعولن متقارب مثمن سالم 28 ـ فردوسی ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم به ناچار گردن بدو داده‏‌ایم فعولن فعولن فعولن فَعَل متقارب مثمن محذوف 29 ـ بیدل دهلوی بر شعله تا چند نازیدن‌ کاه در دولت تیز مرگی‌ست ناگاه فع لن فعولن فع لن فعولن متقارب مثمن اثلم 30 ـ سعدی تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مجتثّ مثمن مخبون 31 ـ حافظ صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن مجتثّ مثمن مخبون محذوف آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی)