تصور می کنم یک گنبد زرد طلایی را رواق و صحن و ایوان شلوغِ با صفایی را تصور می کنم باب الحسن را صحن قاسم را کبوترهای جلد چهار قبر اِنَّمایی را و سقاخانه ای که شعبه ای از نهر کوثر هست و بارانی که می خواند سرود آشنایی را تصور می کنم آئینه کاری های ایوان را و چشمانی که دارد در خودش شوق گدایی را تصور می کنم یک پنجره فولاد و دستی که به آغوشش کشیده قفل های بی نوایی را تصور می کنم صادق ترین رویای صادق را بهشتی که نسیمش می دهد بوی خدایی را بقیعی می کشم در خاطرم که می رسد روزی به صحنش می کشد صدها هزاران کربلایی را ‍‍‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝