چنان بخوانم غزل که دعبل زبان به تحسین من گُشاید پیاله در دست، مست و حیران به سعیِ دندان، کَفَن گُشاید به پادشاهی زند دلم رو که شد عبایش پناهِ آهو دمادم از چینِ پرچم او نسیم، مُشکِ خُتَن گشاید بهار هر لحظه سینه‌چاکش به خود بپیچد خمارِ تاکش گل از شعف در حریم پاکش به ذکر "هو" پیرهَن گشاید شهی که حتی عدوی ملعون دهد شهادت به فضلش اکنون عجب نباشد اگر که هارون به مِدحَت او دهَن گشاید ز دیده‌ی دل در آستانی که می‌توان دید هر زمانی کلیم را گرم هم‌زبانی خدا کجا لب به "لن" گشاید؟ هنوز غم را ز جانِ مضطر به چوب پَر خادمش دهد پَر به آن ضریحی نهاده‌ام سر که عُقده را از سخن گشاید ندارد اینجا که رهسپاری طلسمِ شیخِ بها عیاری اگر سلیمان ماست، باری که سُفره بر اهرمن گشاید چو مور سمت سپادش* آیم به چشم اگر نه، به یادش آیم ز سمت باب الجوادش آیم که "در" مرا بوالحسن گشاید ✍ *سپاه نیرومند ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝