مگر بار مصیبت ها برای کشتنش کم بود که دشمن در پی قتلش به فکر چاره با سَم بود میان زین مرکب میخ زهرآلوده شد پیدا بساط روضه مسمار اینجا هم فراهم بود شرار زهر، آتش زد به جان حضرت باقر کسی کز سوز غمها سینه اش محتاج مرهم بود میان خاطرات کربلا می سوخت پیوسته ز طفلی همنشین با درد و رنج و غصه و غم بود صدای ناله های العطش همواره در گوشش و سرها روی نیزه پیش چشمانش مجسم بود اگر میدان نرفت اما درون خیمه ها را دید که نعش اکبر و قاسم کنار هم منظم بود به یادش مانده بود آن دشمن غدّار غارتگر به حال تشنگی بر کشتن جدّش مصمم بود خدا را شکر گویا رقص خنجر را ندید آن روز میان شمر و طفلان عمه اش با قامتی خم بود اگر چه شعله ی سوزان چادرها فروکش کرد ولی در سینه اش آتش همیشه یار و همدم بود بیابان بود و خار و پای مجروح و تنی خسته الهی بشکند دستی که ضربش سخت و محکم بود امان از ماجرای شام و از دروازه ساعات امان از آتش و سنگی که جای خیر مقدم بود رقیه در خرابه ماند و یاد و خاطر و داغش چو زخمی بر دل رنجیده اولاد خاتم بود تو ای خاک بقیع با زائر کویش مدارا کن بساط روضه را بر حضرت باقر مهیا کن سید حسین سیستانی ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝