─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ آرام گریه کن آخر کمی بخواب چرا گریه می کنی با سیـــــنۀ کــباب چرا گریه می کنی با ناله نبض تو چقـــــدر کُند می زند با بغض در گلو نفســت تُند می زند آه ای رقیه، جان من آرام گریه کن آهسته درسکوت دل شام گریه کن باگریه های خویش قیامت بپا مکن با ناله اینقـــدر پدرت را صـــــدا مکن ترســـــــم برای گـــــریۀ تو سر بیاورند این جــان مانده را ز تنت در بیاورند ای وای من که محشرکبری شروع شد بار دگر قیامــــت عظمـــــا شروع شد آرام شو ز گــــریه وشیون رقیه جان بابا رســیده با سر بی تن رقیه جان روپوش را ز چهــــرۀ بابا تو پس بزن جانت به لب رسیده شمرده نفس بزن ازگریه های خویش به بابا سخن بگو از آنچه دیده ای تو به صحرا سخن بگو یکدم به سیل اشک روانت امان مده رخسارۀ کبـــــــود به بابا نشــــــان مده بوسه زدی به لعل لب ازجا بلند شو دیگر بس است دیـــــدن بابا بلندشو عمه چرا صدای تو دیگـــــر نمی رسد غمناله ات به گوش من آخر نمی رسد عطر گلی شنیدی وبیهوش گشته ای حرفی نمی زنی وتوخاموش گشته ای درگوش باب خویش چه گفتی که پر زدی ما را گــــذاشتی و تو ســـــاز سفر زدی پرپر شدی و طاقت هجــــران نداشتی بر روی داغ های دلم غـــــــم گذاشتی بگذار تا بگـــــــریـم و کوته سخـن کنم این نیمه شب برای تو فکر کفن کنم بردوش اهل بیت سـه ساله بلند شد خاموش شد «وفایی» و ناله بلند شد شعر: حاج سید هاشم وفایی ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝