❃﷽❃ ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ رقیه دختر سلطان عشق است رقیه  غنچهٔ باغ  دمشق  است دمشـــق آباد از نام رقیه است دمشـــق آگَه  ز آلام رقیه است حریمـــش حرمت بسیـــار دارد دوا  بر درد هـــر  بیمـــــار  دارد بـزن دل را به  درگـــاه  رقیـــــه اثـر   دارد  غــــم  و آه  رقیـــــه دَم بـــاب الحــــوائج  دارد  آری ز دستـــانش کــرم  می بارد آری کــرامت ، آبرو می گیـــرد از او قیـامت می کند آن دست و بازو مقام و جایگاه او عظیـــم است به  دریای کرم ، دُرّ  یتیـم  است کَــرَم ، شایستـــــهٔ دســت رقیه دلـــم   گــردیده  پابـست  رقیه رقیه ، داغِ دل ، چون لاله  دارد نشان از  یاس هجده ساله دارد رُخش نیلی،تن پاکش کبود است گناه این گل زیبا چه  بوده است؟ چه زجری داده زجری صورتش را ندیده در  نگـاهــش حســرتش  را به هــر جــایی  که برده  نام  بابا نشـــسته بر  رخش سیـلی ِ اعدا میان خواب و بیــدار است انگار که دستش را گرفتــه روی دیوار پرید ازخـواب ، ناگَـه در دلِ شب هراسان شد،صدا زد  عمه  زینب! بیا عمـــه! پدر  را خـواب  دیدم ســـرش در هــالهٔ مهتــاب دیدم پدر آمــد مرا هـم با خودش برد دلم  از غــربت  ویــرانه  پـژمرد بگو تعبیــر خوابم چیست عمه؟ جواب اضــطرابم چیست عمه؟ ولی این بار خــوابم  فرق  دارد و جنس  اضطـرابم  فرق  دارد جواب بی قراری های من چیست؟ بگو معنای این رویای من چیست؟ میــان  این  ســؤال  بی جـــوابش طَبَـــق شد معنــی و تعبیر خوابش رسیــــد  از  راه ،  یار  دلنـــوازش شکـــوفا شد گل از رخســار نازش چو از روی طبــق برداشت سرپوش گرفت آن رأس خونین را در آغوش نــوازش کـرد با دســـتان لـــرزان خوشـــامد گفت با چشمان گریان اشــــارت   کرد   بر  لبهــای   پاره هــزاران حـــرف دارد  این اشاره ســـلامی  داد با  آهنــگ  محزون برآن رویِ پر از خاکستــر و خون ســلام  من بر آن شَیبُ الخَضیبت نموده مستم امشب ، عطر سیبت منــــور  کرده ای ویــــرانه ام  را صفــــا دادی دلِ غمـــخانه ام را به  دیــدار  آمــدی  الحمـــــدلله به ما هــــم سر زدی الحمــــدلله مــرا آب  حیـــات  آوردی امشب دلــم را نـــور باران کردی امشب یتیمـم  خوانده اند  عیبــی ندارد که دارد دخترت جان می سپارد اگر رویم کبـــود و ارغـــوانیست همه از صـــورت مادر  نشانیست سنان هر بار ، سیلی ، بی هوا زد شبیــه  مادرت در   کوچه ها  زد بریدم  دیگـــر  از  دنیــای  بی تو که من می ترسم از فردای بی تو من از این فاصله می گریم اینجا ز ترس حرملــــه می گریم  اینجا مرا با خود ببر دیگر  توان نیست توان ماندنم در  این مکان نیست ز بس نالیـــد در ویرانه جان داد زمیــن و آسمــانها  را  تکان  داد غمـی تازه  ســـراغ  زینـــب آمد فلـــک لرزید و در تاب و تب آمد شبــانه  ناله ها در شـــام  پیچید نـــوای  مـــادر   آلام   پیــچیــــد به وقت غســـل یاد مـــادر  افتاد به یاد نالــه و  میـــــخ  دَر  افتاد رقیـــه کشتـــهٔ دور از وطــن شد رقیـــه  مثــل  بابا   بی کفــن  شد جهان ،یک قطره و دریا رقیه است برات "کیمیــا"  هــم  با  رقیه است ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝