◼️ حسینم را در دریایی از خون در اینجا دیدم... در نَقلی آمده است: وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام و اصحاب آن حضرت در سرزمین کربلا فرود آمدند، خواهرش زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها (برخی از مقاتل،حضرت ام‌کلثوم علیهاالسلام را ذکر کرده‌اند) رو به برادر کرد و فرمود: يا أخي!إنّ هٰذا الوادي لَمَهولٌ، و لقد دَخلَني هَولٌ عظيم ▪️برادرجان! این وادی و بیابان سخت مهول و وحشتناک است و از آن هول و هراسی شدید به دلم افتاده است و دل شوره دارم. 🔻امام علیه السلام فرمود: خواهر جانم! بدان که روزی همراه پدرم امیرالمومنین علیه السلام در راه صفین در این سرزمین پیاده شدیم و پدرم سر مبارکش را بر روی دامان برادرم امام حسن علیه السلام گذاشت و اندکی خواب رفت و من بالای سرش نشسته بودم که پدرم مضطرب و گریان از خواب بیدار شد. پس برادرم پرسید: پدرجان چه شده است؟ پدرم فرمود: كأنّي رَأيتُ في منامي أنَّ هذا الوادي بحرٌ مِن الدّم، و الحسينُ قد غَرق فيه، و هو يَستغيثُ، فلا يُغاث ▪️گویی در خواب دیدم که این بیابان دریایی از خون است و حسینم در آن غرق شده و یاری می‌طلبد و هیچ کس او را یاری نمی‌کند. وقتی که حسینم را در این حال دیدم، دست خودم را جلو بردم تا حسینم را از آن دریای خون بیرون آورم. اما صدای هاتفی به گوش من رسید که می‌گفت: یا علی! اگر حسین علیه‌السلام را از این دریای خون نجات دهی، پس در روز قیامت گنه کاران امت را چه کسی شفاعت کند؟! سپس پدرم رو به من کرد و فرمود: ای اباعبدالله! حال تو چگونه است وقتی که در اینجا این واقعه برایت پیش می آید؟ گفتم: صبر می‌کنم و چاره‌ای جز صبر برایم نیست. 📚محرق القلوب ص٣٢۶ 📚بحرالمصائب ج٣ص٢٣٧