متن روضه و توسل به حضرت علی اکبر (ع) – شب هشتم محرم 🏴🏴🏴 فاستأذن أباه عليه السلام .. اذن که گرفت اصلاً معطلش نکرد ، بلافاصله فرمود برو .. راه افتاد به سمتِ میدان ،ثمّ نظر إليه نظرة آيِسٍ .. میدونه اونا از علی چیجوری پذیرایی میکنن امامِ .. نظر إليه نظرة آيِسٍ منک .. با ناامیدی یه نگاهی بهش کرد .. دیگه نتونست ادامه بده سرش رو پایین انداخت وأرخى عينيه، فبكى .. راوی میگه نگاه کردم از دو چشم سیدالشهدا اشک جاری شد .. محاسنشُ به دست گرفت ثمّ قال: “اللّهُمّ كُنْ أنتَ الشهيد عَليهم، فَقد بَرَز إليهم غُلامٌ أشبهُ النّاس خَلقاً وخُلقاً ومَنطِقاً برسولك “.. خدایا دارم شبیه ترین مردم به پیغمبر رو به سمت میدان میفرستم .. برا جدم دلم تنگ میشدم به او نگاه میکردم .. هنوز علی به میدان نرسیده رو کرد به عمر سعد فرمود خدا رَحِمت رو قطع کنه .. علی رفت میدان رجز خواند .. اونها نیازی به رجز علی اکبر نداشتن با این حرف های سیدالشهدا .. با اون کینه ای که داشتن .. با اسمی که علی ابن الحسین داشت .. علی ستیز زیاد داشت تو لشگر دشمن .. خودِ سیدالشهدا فرمود لا لشيء كان مني سابقا .. من گناهی نکردم قبل از این ، منو به گناهی نمیتونید متهم کنید .. غير فخري بضياء الفرقدين .. جز اینکه من به دو نور نیّر متصلم .. فاطمه الزهراء أمي وأبى .. قاصم الكفر ببدر وحنين .. از بابام میخواید انتقام بگیرید .. علی رفت میدان .. اگه قاسم ابن الحسن یادِ امام حسن رو زنده کرد علی یادِ امیرالمومنین رو زنده کرد ، یادِ پیغمبرُ زنده کرد .. أنَا عَليّ بن الحسين بن علي .. نحن وبيت الله أولَى بِالنّبي .. من علی ابن حسین ابن علی ام ماییم که اولی به پیغمبریم .. باید شما فدای ما بشید ، امرِ ما مطاعِ .. والله لا يحكم فينا ابن الدعي .. حرام زاده حق حکومت نداره .. فلم يزل يقاتل .. استادِ جنگ بود .. نوه ی امیرالمومنین بود .. حمله کرد کسی جرات نکرد با او بجنگه .. او رو احاطه کردن ، دوره کردن ولی هم جنگید … فلم يزل يقاتل حتى ضج أهل الكوفة … دیگه میترسیدن جلو بیان .. خیلی ها رو به درک واصل کرد . دیدن زیادی هم که بگذره خطرناکه .. او رو دوره کردن .. خدا لعنتشون کنه .. اهل بیت برا این سنگ زدن که توش خیلی جسارته خیلی گریه می کردن .. شروع کردن به سنگ باران کردن .. چند صد نفر .. سپر رو بالا آورد سرِ مبارک رو پشت سپر مخفی کرد ، دیدش محدود شد‌. از جلو که سنگ میزدن ، یه کسی از پهلو .. حسین جان بمیرم برات .. آخه داشت نگاه میکرد .. یه لحظه دید اسب با سوار رفت تو دلِ دشمن .. دورش کردن .. به خدا سخته عباراتِ مقتل رو گفتن .. همین قدر بگم : کاری کردن که همه سهم ببرن .. دورش کردن .. کار به جایی رسید که صداش بلند شد .. عليك السلام هذا جدي رسول الله يقرئك السلام … آقا خودشُ رسوند بالاسرِ علی اکبر سلام الله علیه . چند نفر رو دور کرد اومدن عقب نشستن دلشون میخواست ببینن چه جور آب میشه حضرت .. ایستاد بالاسرِ علی ، نگاهی کرد . راوی میگه تا نگاه کرد به علی دید علی داره جان میده .. جلو چشم سیدالشهدا دست و پا زد .. نشست سیدالشهدا ثم وضع خده على خد ..