─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ نقل است كه حضرت صاحب الامر(عج) فرموده است : «در ميان مصائب كربلا وداع عمّه ام زينب سوزناك ترين است.» اي كاروان لرزيد در سيــــنه دلــــــم تا ديدم به چشم خويشتن اين سرزمين را قلب زمين را از همين خاك آفريدند روزي كه تقدير ازل مي گشت امضاء آميخت با كرب و بلا دستان تقدير اين خاك را تا افكنــــد آتش به دلها دل در ميان سينه ام بي تاب گــرديد تا قتلگاه و جاي زيـــنب شــد هويدا هفتاد و دو لب تشنه در اطراف ساقي احوال گل از باغبان خويـــش جويا سر مست از جام ولايت در طوافش گويي رسيده قطـره ي آبي به دريا سالار زينب لحظه لحظه با تبسّم برنامه هاي خويش را فرمود اجرا يادش بخير آن روز زينب بود و اكبر دستان من در دســت آن ماه دل آرا اكبر قــيامت كرده با قد قامت خود صـــد آفــرين بر خالق آن روي زيبا يادش بخير آن روز قاسم با محبّت مي كرد بهر عمّـــــه اش جايي مُهيّا يادش بخــير آن روز عبــــاس دلاور مي گفت خواهر جان من اهلاًو سهلاً عباس من آن روز در پايــــين محمل زانو گرفت و گفت اي خواهــر بفرما يادش بخير آن روز زينب با شما بود در حلقه اي از بوســـــــتان آل طاها عبّاس من برخيز، زينــب مانده تنها از علقمــه برگــــــرد اي تنها تر از ما حالا بيـــا از علقــــمه عباس زينب بنگر كه زينب مي رود تنـــهاي تنها اي كاش اي ماه بني هاشم هم اينك برخيـزي و ياري كني دسـتان من را چشمان خود را باز كن اي سرو خاموش حــــالا برادر كاروان دارد تـــماشـــا هر گوشه افتاده شهــيدي پاره پاره گلهاي من پرپر شده در دشت و صحرا اي واي بر من، واي بر من ، واي برمن دست خزان در بوســـتانم كرده غوغا در قتلگاه از ظلم آن نامــــــرد مردم داغي نشـــسته تا ابد بر قلـــب زهرا حالا فقط يك پيكر صــد چاك گلگون از قامت رعــناي اكبــــر مانده بر جا در خون تپيده قامت زيباي قاســـم او مرگ شيرين را نمود از حق تقاضا از كودكان زخم خــورده در بــيابان فرياد واويلا رســــد تا عـــرش اعلا برنـــيزه مي بردند ســـرهاي شهيدان دشمن نكرده رحم بر شش ماهه حتي در پيش چـــــشمان رباب نازنيـــنم گهواره اش را مي برد كوفي به يغما من ماندم ويك كاروان ازكوفه تاشام من ماندم و يك كـــودك دلتــنگ بابا گاهي نوازش مي كنم من دخترت را گاهي سكينـــه مي دهد من را تسلا سجاد را مي بينم ايــنك دست بسته دارد به لب تسبيح و مي گويد خدايا اين كوفيان با ما وفا داري نكـــردند تا بشكند امروز دشمن حــرمت از ما من مي روم با اين امير دلشكــــسته تا در دمشق و كوفه گردد شور بر پا هرگز نخواهد ديد دشمن سستي از من سستي كجا و غـــيرت نامـــوس مولا من مي روم اينك خداحافـــــظ برادر من مي روم تا كوفه گـــردد باز رسوا آسوده خاطر باش اي ســـــالار زينب من مي دهم پيغامم سرخت را به دنيا جاويد مي ماند قــــيامت تا قيامت با خون تو آيـــين جدّت گشت احياء زينب كجا و دوري از شـــاه شهيدان امّا بنا بر حكم او هـــــستم شكيـــبا اينك به دنبال ســري خـــونين روانم چون با حضور سر دهد انديشه معنا سر مي كند قـــــرآن تلاوت تا بگويد مايــــيم ميــــراث محــمّد را تجـلّي اين داستان تا صبح محشر سينه سوز است اين روضه در عرش الهي گشت انشاء اين روضه را خوانديم و مهدي اشك مي ريخت هم ناله با او زين مصيبت حق تعالي يا رب به حق نام زينب در قـــيامت دست مرا بگـــذار در دســـــتان سقا شعر:غلامرضا ظریف ┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه👇👇 انگشت مبارک روی لینک اشاره بفرماییدواردشوید.↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💫💎═╝