◾️بانگ «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی» را سر داد بین خیمه بدن بی سر اصحاب گریست... ⚡️ وقتی‌که با نداهای غریبیّ سیدالشهداء علیه‌السلام، بدن بی‌سر شهدای از جا بلند می‌شود... در نقلی آمده است: وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام بالای سر قمر بنی هاشم علیه‌السلام حاضر شدند، فرمودند: یا أخي، الآنَ قَلَّتْ حیلَتي؛یا أخي، أنائمٌ أنتَ وَالْقومُ یَظُنّونَ أنّي جُبِنتُ عَنِ الْقِتالِ! ▪️برادرم! الان دیگر بیچاره شدم. برادرم! آیا تو آرمیده‌ای در حالی که این لشکر فکر می‌کنند من از جنگ می‌ترسم. یَعُزُّ عَلَيَّ أن أراكَ عَلیٰ الّرَمضاءِ مُرَمَّلاً بِدِمائِكَ! یاأخي،تَرَکتَني وَحیداً فَریداً بَینَ الٍاَعداءِ! سخت است بر من که تو را روی ریگ و رمل بیابان در حالی که آغشته به خون خودت هستی، ببینم. برادرم! مرا در بین دشمنان، تک و تنها رها کردی و رفتی!؟ سپس لحظاتی بالای سر عباس علیه‌السلام گریست، پس صدای خود را بلند کرد، به گونه‌ای که صدای آن حضرت دشت کربلا را فرا گرفت و ندا سر داد: ای مسلم بن عقیل، ای هانی بن عروة، ای حبیب بن مظهر، ای زهیر بن القین، ای هلال بن نافع... یا أبطالَ الصَّفاءِ و فُرسانَ الْهَیجاءِ! مالي أُنادیکم فلا تُجیبوني و أدعوکم فلا تَسمَعونِ؟! ▪️شما ای دلاور‌مردان پایدار و ای سواران عرصه پیکار! چرا شما را صدا میزنم اما جوابم را نمی‌دهید! شما فرا می‌خوانم و صدایم را نمی‌شنوید؟! آیا شما خوابید که به بیداری‌تان امیدوار باشم یا محبّت‌تان از امام خود برگشته که به یاری او نمی‌شتابید؟! اینها دختران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند که به خاطر از دست دادن شما ناتوان گشته‌اند؛ مگر شما خانه‌هایتان را برای کمک به من ترک نکردید؟! فَقوُموا عَن نَومَتِکم أیُّهَا الْکِرامُ الْبَرَرَةُ وَادْفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسولِ ▪️پس ای مردان شریف و صالح از خواب برخیزید و از حرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در مقابل طاغیان کافر و فاجر دفاع کنید. اما افسوس! به خدا سوگند مرگ شما را به خاک افکنده و روزگار دغل با شما بی وفایی کرده است وگرنه شما از جواب دادن به دعوت من کوتاهی نمی‌کردید و از یاری من روی برگردان نمی‌شدید. هان! اینک ما از فقدان شما داغداریم و به شما می‌پیوندیم که ما از آن خداییم و به سوی او بازآییم. 🔻در اینجا بود که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها گوید: فو الله الَّذي لا إلٰهَ إلّا هو إنّی رَأیتُ الْاَجسادَ تَضطَرِبُ کَأنَّها یُریدُ النُّهوضَ. ▪️به خدا سوگند که معبودی جز او نیست، بدنهای شهدا را دیدم چنان می‌لرزید گویا که می‌خواستند از جا برخیزند. 📚 بحرالمصائب ج۵ ص۶۱