نوحه ی حضرت رقیه س یتیمی درد جگر سوز و، درد بی درمان یتیمی خون جگر خوردن، زاری دوران اسیری درد نفس گیر و،سینه ی سوزان اسیری یعنی زمین خوردن،با تن بی جان کف پاها آبله داره، زخمی و خونه کبوده پهلوی این دختر، بر لبش جونه زمین گیر و خسته و عاجز، در شب تاریک میخواد پاشه راه بره اما، آخ نمی تونه آه و واویلا از یتیمی آه و واویلا از غریبی آه و واویلا از اسیری یه گوشه با گریه و هق هق، با خودش گیره چرا بابایم سراغی از، من نمی گیره براش مهمون اومده امشب،وقت پروازه یه کم لبخند رو لبش اومد، وقتی می میره بیا بابا جان به قربانت، در کجا بودی چرا بابا از من تنها، تو جدا بودی بابا گفتن در سفر هستی، برمی گردی زود ولی دیدم با عمو روی، نیزه ها بودی آه و واویلا از یتیمی آه و واویلا از غریبی آه و واویلا از اسیری سر خونین آمدی پیشم، آمدی بی پا فقط بابا با تو می گویم عقده ی دل را سرت را امشب مثه مادر،در بغل گیرم نشد گر آغوش بگشایی، نازنین بابا کتک خوردم بر زمین خوردم، آخ زانویم ببین بابا زخمی دستم ، سوخته گیسویم کف پاهایم پر از تاول، شد به صحراها ببین بابا مثل زهرا شد ،زخم پهلویم آه و واویلا از یتیمی آه و واویلا از غریبی آه و واویلا از اسیری سه ساله دختر کتک خورده، آه و واویلا رقیه از بی کسی مُرده، آه و واویلا بابا امشب کنج ویرونه، آه و واویلا اومد اون و با خودش برده، آه و واویلا لالا لالا دختر بابا ، ای رقیه لالا لالا دختر زیبا، ای رقیه شدی راحت از غم دنیا، ای رقیه لالا لا دختر تنها، ای رقیه آه و واویلا از یتیمی آه و واویلا از غریبی آه و واویلا از اسیری