─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ (مظلوم حسینم _نور دو عینم) یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را یک قافله با ســـــــوز و اشک و آه آمد برخیز و بنگــــــر حال و روز لشکرت را با ظرفی از آب آمـــــــده تا که ربـــــــابه ســـــــیراب گـــــــــــرداند علی اصغرت را برخـــیز ای نور دو چشمـــــــم ای برادر تا که کــــــــمی آرام سازی همسرت را بگــــــذار تا شــــــــرح سفر با تو بگویم بشــــــنو کمی از غصّــــه های یاورت را از کـــــــوفه و شـــــام بلا ای داد بیداد رنج اســـــــارت پیــــــــر کـرده دلبرت را وقتی گــــــــذر دادند ما را بیـن مردم دیدم ســــــر نی گـــــــریۀ آب آورت را دیدم ز بام خانه طفلی خیره سر با سنگی نشانه رفته چــشمان ترت را رقّاصـــه های شــــــهر را آورده بودند تا در بیارند اشک چشم خواهرت را تهمت زدند و خارجی خواندند ما را آتش زدند آن جا دل غــــم پرورت را آن جا نمی دانی چه زجری می کشیدم وقتی که نان می داد شامی دخترت را با هر صــــــــدای خیــــــزرانی که می آمد من می شـــــــــنیدم ناله های مادرت را چشــــــــم علـــــــــمدار حرم را دور دیدند ور نه به عــــــنوان کنیزی گوهرت را،،،! جا مــــــــانده گنج سینه ات کنج خرابه با خــــــــــود نیـــــاوردم گل نیلوفــــــرت را این ها همه یک گوشه ای از ماجرا بود تازه نگفتم روضــــــــــــــۀ انگشـــــــترت را شعر:محمد فردوسی