آخر عُمرِ دخترت آمد تازه پیشِ سَرم سرت آمد . عطری از شهرِ یاس آوردند؟ بوی رَاسِ مُعطّرت آمد! . من نمی بینم اِی پدر امّا گفت عمّه که دلبرت آمد . گفت بابایت آمده زِ سفر گفت رویای آخرت آمد . راستی! عمّه بود فرمانده! تا به اینجا که لشکرت آمد . سیلِ دردی که آمده سویم بیشتر سَمتِ خواهرت آمد . مثلِ عمّه برادرِ من هم سَرِ نیزه، برابرت آمد . من خودم را دَر آیِنه دیدم در بیابان که مادرت آمد . قاریِ در خَرابه مهمانم موقعِ ختمِ کوثرت آمد . زودتر از خودش به شَهرِ شام زیوَرآلاتِ دُخترت آمد . خوب شد خواب ماندم ای بابا تا نَبینم چه بر سرت آمد . تا نبینم که تیر و نیزه و سنگ مثلِ باران به پیکرت آمد . ولی از این سَرِ تو معلوم است! چه بلاها به حنجرت آمد... . تو نَپُرس از رُقیِّه اَت بابا که چه بَر روزِ معجرت آمد . تو بپرسی بدان که می پرسم پیکرَت کو!؟ چِرا سَرَت آمد!؟ . بوسه ی داغِ خاکهای تنور بَر گلوی مُطَهَّرَت آمد . هِی لَبِ رِشته رِشته را بوسید... رَفتنی شُد، فرشته را بوسید... . شاعر رضا رسول زاده ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💠═╝