لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
( علیه السلام ) میباره بارون روی سرِ مجنون توی خیابون رویایی میلرزه پاهاش بارونیه چشماش میگه خدایی تو «آقایی » من مانوسم با حرمت آقا حرم تو والله برام بهشته ... انگار دستی اومده و از غیب روی دلم اینجور برات نوشته : کربلا ، کربلا ،کربلا اَلَّلهُمَّ الرزُقنا کربلا ، کربلا ،کربلا اَلَّلهُمَّ الرزُقنا می دونم آخر میرسه یه روزی کنارِ تو آروم ، بگیرم با چشمای تر یا که توی هیئت یا وسطِ روضه ،« بمیرم » یادم میاد که مادرم هر شب منو میاوردش میونِ هیئت یادم میاد مادرِ من ، با اشک می گفت : تو رو کُشتن توو اوجِ غربت کوچیک بودم که مادرم ، حِرز تو گردنم می کرد وقتی مُحرم میومد لباس سیاه تنم می کرد بزرگترای من ، منو به مجلسِ تو بُرده‌ ان هوامو داشته باش، آقا منو به تو سپرده‌ ان ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 دعوتید: به کانال وابرگروه مداحان ایتا↙️ کانال↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 ╚═══💠═╝