💠💠 با نوای: 🔴بخش اول 💠موضوع: ✅مقدمه روضه ـ روضه تحقیقی دل به عشق تو اسیر است مرا یادی کن عاشقی خسته و بشکسته ام امدادی کن یار شیرین دهنان یاد ز فرهادی کن خسته از ظلم دل خویش شدم دادی کن کن نگاهی به دل من که پر از شور شود مگذارش به نگاهی ز درت دور شود ای درت باب خدا ای حرمت باغ بهشت ای خدا جوی خدا روی خداوند سرشت در دلم نام تو را دست خداوند نوشت ای همه حسن نظر کن تو بر این بنده ی زشت زشتی من ز نگاهت همه زیبا گردد بر روی دل در الطاف خدا وا گردد ای صفای همه عالم به صفای حرمت انبیا دیده گشودند به لطف و کرمت سر نهادند بر آن بارگه محترمت نفس هر دو جهان بسته به یک لحظه دمت در دو دست تو سر رشته ی تقدیر و قضاست تو رضایی ز رضای تو خداوند رضاست به ولای تو دلم در دو جهان شاد بود زندگی بی تو چنان شاخه ی در باد بود بی تو هر زمزمه ای بیهده فریاد بود قبله گاه دل ما پنجره فولاد بود حرم و صحن تو چون روضه ی رضوان من است یاد تو مایه ی آرامش طوفان من است همه ی اماما رئوفن اما به امام رضا میگن امام رئوف، همه ی ائمه کریمن ام به امام حسن میگن کریم اهل بیت چرا؟ برای اینکه امام حسن قاتلشم وقتی اومد کنار بسترش می لرزید فرمود: زود برو تا حسینم نیومده... چرا به امام رضا میگن امام رئوف برا اینکه حیووناهم وقتی مستأصل میشن پناه می برن به امام رضا، آهو رُ که همه ی عالم می دونن، اون شتر رُ قبل انقلاب اونایی که یادشونه از تو کشتارگاه مشهد فرار کرد اومد تو صحن امام رضا که روزنامه ها عکسشُ زدن جلوی پنجره فولاد می دیدن اشکش داره می چکه از چشم این حیوان، صاحبش گفت من اینُ به امام رضا بخشیدم. از قول آیت الله مروارید نقل می کنن که آخر شبی می خواستم مشرف شم حرم، عجله هم داشتم اما دیدم دم صحن شلوغه اومدم جلو ببینم چه خبره دیدم یه سگی دستاشُ دراز کرده سرشُ آورده بالا به گنبد امام رضا داره نگاه می کنه و اشک داره از چشای این حیون می ریزه و عوعو می کنه؛ گفتم بایستم ببینم چه خبره، دقایقی بعد دیدم یه ماشین آخرین مدل اومد ایستاد و یه کسی از پشت فرمون خیلی متشخص پیاده شد در عقبُ باز کرد یه اسمی صدا کرد این حیون پاشد رفت صندلی عقب دراز کشید درُ بست نشست پشت فرمون؛ اومدم جلو گفتم جان امام رضا بگو ببینم چیه ماجرا. گفت این سگ از وقتی کوچک بود آوردیم تو خونمون خونه ی ما در یکی از محلات شمال شهر مشهده اطرافش بیابان زیاده احتیاج داشتیم خونمونم بزرگه بهش می رسیدیم به دردمون می خورد حالا پیر شده به جز دردسر چیزی نداره به اصرار همسرم از خونه بیرونش کرده بودم الان خوابیده بودم خواب دیدم امام رضارُ فرمود: پاشو بیا این حیوونُ ببر دیگه تا زنده است از خونت بیرونش نکن... ای تو آرامش جانم به نگاهم بنواز بر درت همچو گدای سر راهم بنواز تو رئوفی و من آن عبد سیاهم بنواز گر چه آلوده ی هر جرم و گناهم بنواز تو نوازش کن و از بهر خدا ناز مکن پرده از زشتی اعمال بدم باز مکن توضیحات در فایل صوتی ارائه گردیده است.