🍂السلام علیک یا مسلم بن عقیل ع🍂 🍁روضه ی سفیر خون خدا🍁 گر قسمتم شودکه تماشا کنم تورا ای نور دیده،جان ودل اهدا کنم تورا این دیده نیست قابل روی تو چشم دگر بده که تماشا کنم تورا 🍂یا بن الحسن🍂 اگه لحظه ای به من نگاه کنی،بااشک چشم دل شکسته شاید لحظه ای پرده کنار بره چهره ی زیبا تو ببینم ،وای برمن اگه در کنارت نشسته باشم ونبینمت آقا تودر میان جمعی ومن در تفکرم کاندر کجا برایم وپیدا کنم تورا یابن الحسن؛اگر چه نهانی زچشم من درعالم خیال هویدا کنم تورا یا صاحب الزمان از همین امشب(شب اول محرم شما رو به حق غریبی مسلم بن عقیل ع قسمت می دم آقا عنایتی به ما بفرما. شمارا به سرگردونی مسلم عقیل ع در کوچه های کوفه قسم میدم مارو از این سر گردونی نجات عناید بفرما،🍁 الی متی احار فیک یا مولای🍁 مسلم در کوفه اونقدر تنها بود وقتی از مسجد بیرون اومد یه نفر از مردم بیعت شکن کوفه بانبود 🍁اه 🍁غریبانه این سو وان سو می رفت تا این که یه بانوی سالخورده ای که کنار خونه منتظر اومدن پسرش بود اقا از اون پیر زن تقاضای اب کرد اون بانو طوعه نام داشت فهمید آقا مسلم بن عقیل به خونش دعوت نمود اقارو خیلی از مسلم پذیرایی کرد،اما حضرت اون شب غذا نخورد، بیشتر مشغول عبادت بود دگر صبح طوعه ای مولای من امشب هیچ نخوابیدی فرمود:کمی خوابم برد تو عالم روءیا عمویم امیرالموءمنین ع دیدم فرمودند: الوحا الوحاء،العجل العجل؛زود باشتاب نزد مابیا اقا در حال مناجات با خدا بود حدود سیصد نفر به خونه حمله کردن، از طوعه تشکر کرد،فرمود:از شفاعت رسول الله ص بهره مند می شوی، مسلم تک وتنها اما دشمن حریفش نمی شه نامردا از بامها ،سنگ ودسته های آتش رو سرش می ریختن،...ببین مردم کوفه با مسلم چه کردن اونو بالا ی دارالاماره بردن در حالی که مسلم مشغول تسبیح وذکر خداو صلوات بود،گردنشو زد و سو مقدسشو به زمین انداخت وسپس بدن اقا رو به پایین دارالاماره انداخت... 🍂صل الله علیک یا مسلم بن عقیل🍂