خواهم از یک بانویی گویم که نامش زینب است حق عطا کرده چنین والا مقامش ، زینب است در حیا و صبر و همت وارث مادر بُود در شجاعت ، استقامت زینت حیدر بُود عمه ی سادات عالم دختر خیر النساست او عقیله ، عالمه ، پیغمبر کرببلاست شیعه پای درس او صبر و وفا آموخته چشم در حاجات خود بر دست زینب دوخته روضه ها خواندند و او (بیچاره زینب) شد خطاب چاره ساز عالم است و معنیِ حُسن المَآب خاطرات کربلا هر چند از او جان گرفت عالم هستی شد از ایثار و صبرش در شگفت او که جُز دشنام و سیلی در سفر چیزی ندید پس چرا رنج و بلا را غیر زیبایی ندید او به جان یکسال و نیم ، اندوه و ماتم را خرید از غم داغ برادر قامت زینب خمید او شهید داغ ثارلله بُود در کربلا سر به پای چوب محمل زد کنار نیزه ها از تَهِ گودال تا کوفه وَ از کوفه به شام بر وجود بی بَدیل زینب کُبری سلام