ای تمنای وصالت همه ی زندگی ام جان فدای تو شدن رسم و ره بندگی ام نور رخساره ی تو جلوه ی تابندگی ام ذکر هیهات تو سر منشا پایندگی ام کی کنی سوی من خسته و درمانده نگاه بابی انت و امی یا ابا عبدالله می شد ای کاش مقیم حرمت باشم من تا که مشمول به لطف و کرمت باشم من مشتی از خاک به زیر قدمت باشم من خادم بارگه محترمت باشم من زائر کوی تو گردم که بیایم به پناه بابی انت و امی یا ابا عبدالله شود آیا صله از لطف کریمانه دهی از سبوی کرمت ساغر و پیمانه دهی چون کبوتر شوم و آب دهی دانه دهی ذره ای عشق به قلب من دیوانه دهی تا که جز عشق تو ای یار نباشم آگاه بابی انت و امی یا ابا عبدالله گر جدا از تو شوم هستی من رفته به باد ذکر شیرین تو گویم همه دم چون فرهاد سر خوش از زمزمه ی نام تو دارم فریاد بردن نام تو هم از سر من هست زیاد زنده گردد دل من گر به تو گردد همراه بابی انت و امی یا ابا عبدالله چون کبوتر نروم بر سر هر برزن و بام بر سر کوی توام یکسر هر لحظه مدام تا جوابی برسد بر تو دهم باز سلام حرمت کعبه ی عشق است و جهان در احرام همه ذرات جهان بر سر حج تو به راه بابی انت و امی یا ابا عبدالله بر تو امروز نه ، از روز ازل دل بستم ذره ای بودم و با نور رخت پیوستم سائل خسته دلی بر سر راهت هستم به امید کرمت آمده و بنشستم نکنم دل ز تو از بس که تو هستی دلخواه بابی انت و امی یا ابا عبدالله بسته ام عهد که جز بهر تو سائل نشوم دل به دریا زده ، دل بسته به ساحل نشوم قلب خود بر تو دهم ، مالک این دل نشوم کمکم کن که دگر از عشق تو غافل نشوم لحظه ای غفلت من از تو ، بود اوج گناه بابی انت و امی یا ابا عبدالله هر چه دارم همه را وقت سحر داد خدا من نبودم که به دل از تو خبر داد خدا بر سر کوی توام بر تو گذر داد خدا چه خوشا عمر مرا با تو ثمر داد خدا با تو گردیده چنین شامل من لطف الاه بابی انت و امی یا ابا عبدالله بی تو از زندگی خود به جهان دلگیرم نه از این زندگی از باغ جنان هم سیرم تا قیامت به خدا ذکر تو را می گیرم از غم غربت و مظلومی تو می میرم حزن نام تو شود مایه ی هر ناله و آه بابی انت و امی یا ابا عبدالله محمد مبشری ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ بزن روش واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠