چهل سال است مانوسم به گریه طبیب درد افسوسم به گریه همان پیراهنی را که ربودند چهل سال است میبوسم به گریه * چهل سال از جگر آهم درآمد که جوشن از تن شاهم درآمد فراموشم نخواهد شد همان شب که روی نیزه ها ماهم درآمد * قرار قلب زارم گریه بوده همه دارو ندارم گریه بوده نپرسید از چه پلکم زخم برداشت چهل سال است کارم گریه بوده * همین که در دلم آشوب افتاد به پای گریه ام یعقوب افتاد چنان ضربه به لبهای پدر خورد که رنگ خون لب بر چوب افتاد * گلوی دلبر دلخواه زخم است میان سینه حتی آه زخم است دلیل گریه ی چل ساله ی من هزارو نهصدو پنجاه زخم است * به سر میریخت آتش از روی بام امان از تشت زر ای وای از جام تمام روضه ی های من همین است نپرسید از دلم الشام الشام... شاعر: :(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: