ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
🕌🕍🛕🕋🕋🛕🕍🕌
منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد به فریادرس
🕌🕍🛕🕋🕋🛕🕍🕌
ملک برآرای و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
🕌🕍🛕🕋🕋🛕🕍🕌
سکّه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو کن تا خطبا دم زنند
🕌🕍🛕🕋🕋🛕🕍🕌
ما همه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه موریم سلیمان تو باش
🕌🕍🛕🕋🕋🛕🕍🕌
شحنه تویی قافله تنها چراست
قلب تو داری علم آنجا چراست
🕌🕍🛕🕋🕋🛕🕍🕌
ز آفت این خانهٔ آفتپذیر
دست برآور همه را دست گیر
🕌🕍🛕🕋🕋🛕🕍🕌
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی