🥀🥀🥀🥀🥀🥀 امام صادق (ع) امام موسی بن جعفر بسم الله الرحمن الرحیم یا رحمن یا رحیم یَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَیُّهَا الصَّادِقُ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، یَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلیٰ خَلْقِهِ، یَا سَیِّدَنا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ إِلَی اللّٰهِ وَقَدَمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ ♦️زهر طرف به کمام تیر غم زمانه گرفت ♦️دل مرا که بسی بود خون نشانه گرفت ♦️چو جدّ خویش علی سالها به خانه نشاند ♦️ز دیده ام همه اشک دانه دانه گرفت ♦️هنوز خانه زهرا نرفته بود از یاد ♦️که آتش از در و دیوار من زبانه گرفت ♦️سپاه کفر به کاشانه ام هجوم آورد ♦️مرا به زمزمه و ناله شبانه گرفت ♦️سر برهنه ، پای برهنه برد مرا ♦️پی اذیت من بارها بهانه گرفت ♦️هنوز ز خستگی راه بود در بدنم ♦️که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت ♦️هزار شکر که زهر جفا نجاتم داد ♦️مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت ⬅️امام صادق (ع) را شبانه نزد منصور آوردند. منصور سه بار شمشیر کشید تا امام را به شهادت برساند. اما بار سوم شمشیرش را غلاف کرد و گفت: آقا را با احترام برگردانید، سوال کردند گفت: هر سه بار پیامبر (ع) را دیدم ترسیدم امام را شهید کنم. یا رسول الله! اینجا یک شمشیر برهنه دیدی، طاقت نیاوردی و مانع شدی، اما کربلا، زینب (ع) آمد بالای تل زینبیه، نگاه کرد به سمت قتلگاه، دید شمشیر ها بالا می روند، نیزه ها بالا می روند، و همه در یک نقطه فرود می آیند. دست هایش را بر سر گذاشت، هی صدا می زد وامحمداه، واعلیاه، و اماماه و احسیناه... به امام صادق (ع) هم عرض می کنیم، آقا جان! سه بار بر روی شما شمشیر کشیده شد. ولی دیگر چوب خیزران به لب و دندان شما نخورد. منصور انگوری را به زهر آلوده کرده بود، و بدین وسیله به امام صادق (ع) زهر خورانید و آن حضرت را مسموم کرد، و به شهادت رسانید. امام هفتم بدن بابا را غسل داد، نماز خواند، تشییع جنازه ی با شکوهی در مدینه برگزار شد. شاگردان امام صادق (ع) شال غزا به گردن انداخته بودند. همه اشک می ریختند و به سر وسینه می زدند. و وا اماما می گفتند. امام هفتم (ع) بدن بابا را غسل داد، و کفن کرد و نماز خواند. بدن امام را با احترام به خاک سپردند. یاد شهدا امام شهدا اموات جمع حاضر ازاین مجلس ومحفل فیض ببرندهرکسی حاجتی داره بریم دره خونه امام موسی بن جعفر انشاءالله جاجت روا بشید ⏪دیدند در زندان باز شد چهارنفر روی پاره تخته ای یک بدنی را دارندمی آرند ای شعیان بیایدبدن.. امام خودتان را تحویل بگیرید آخه بدنو گرفتند خدایا آقامان که چندین سال توی این سیاه چاله ها نه نور و مرطوب چرا این.. تخته سنگینه ،گذاشتند روی زمین پارچه را برداشتند آخ بمیرم دیدند این غل وزنجیر هنوز به دست وپای آقاست.. لا اله الا الله حضرت معصومه (ص) می فرماید هر روز امام رضا می آمد درون خانه برای اینکه دل تنگی ما نسبت به بابا کم بشه می آمد باما حرف می زد اما دیدیم لحظاتی نیست آقا بعد از ساعتی برگشت دیدم موی پریشانه ناخوش احواله گفتم آقاجان اتفاقی افتاده گفت یتیم شدیم خواهرا علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون احمد بهزادی التماس دعا 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ۱۴۰۳/۲/۵