یک سال از غروب ناباورانه یه مادر،یه همسر گذشت، دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کرد و جز مشتی خاک بر ما باقی نگذاشت. یک سال،دوری و فراق... این یک سال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیم و در فراقش چه خونها که از دیده چکید... و چه اشکها که بر رخ دوید، هنوز به یادش اشک می‌ریزیم تا شاید آرام گیریم.. و با حضور یاران، رفتنش را باور کنیم روزهای دلتنگی‌مان را به یاد خوبی‌ها و مهربانی‌هایش سپری می‌کنیم.. و اولین سالگرد درگذشتش را با نثار فاتحه‌ای به روح پاکش گرامی می‌داریم ❈❈❈ مادر! یک سال است که طنین صدای گرمت در فضای خانه نمی‌پیچد و ناباورانه جای خالی‌ات را نگاه می‌کنیم و به آستانه در چشم دوخته‌ایم اما افسوس دیگر سعادت دیدار تو را نخواهیم داشت. ای کاش می‌توانستیم احساسمان را بیان کنیم. اگر دریاها جوهر و درختان جملگی قلم گردند و برگ درختان دفتر، باز هم نمی‌توانیم بزرگواری، فداکاری و ایثارت را بر صفحه کاغذ بنگاریم! ❈❈❈ یک سال می‌گذرد و می‌سوزیم و به هر جا می‌نگریم، خاطره‌ای از مادر در خیال ما زنده می شود؛ یک سال است که سنگ صبور خود را از دست داده‌ایم و نگاه گرمش را در بین نگاه های سرد دیگران نمی‌یابیم. چه سخت است فراق کسی که یاد و خاطره اش همیشه در کنار ماست و او خود نیست. ❈❈❈ راست میگن فرشته‌ها نمی تونن رو زمین بمونن. جای فرشته‌ها تو آسمونه. مادرم، یک سال از آسمانی شدنت گذشت. خانه بی نور شد… ❈❈❈ سالگرد فوت مادر فوت مادر گذشته سالی و رویت ندیدیم گلی از گلشن رویت نچیدیم رسیده سالگرد تو ولی ما به قدر سال‌ها محنت کشیدیم ❈❈❈ اولین سالگرد پرگشودن توست؛ «حمد و سوره» گُلی به گلشن توست … ❈❈❈ روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت، لحظه‌ها طی شد و مرد! و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه‌ها را پایید. مثل آن روز که می‌آمدی از دور … دریغ! دل من در غم هجران تو ای خوب‌ترین، چه بگویم، چه کشید … آه یک سال گذشت مادرم و تو همچنان نیستی! ❈❈❈ سالی گذشت و باغ دلم برگ و بار نداشت من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت باورم نیست مادر رفتی و خاموش شدی ترک ما کردی و با خاک هم‌آغوش شدی خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی ❈❈❈ نبودنِ تــو فقط نبودنِ تو نیست نبودنِ خیلی چیزهاست… کلاه روی سَرمان نمی‌ایستد! شعر نمی‌چسبد… نمک از نان رفته!!! خنکی از آب…………. ” ما یکسال است که بی‌تو فقیر شده‌ایم ” مادر…. ❈❈❈ مادر به تو سوگند در این خانه خاموش افسانه شادی و خوشی گشته فراموش ❈❈❈ ز سر شد سایه‌ات كوتاه، مادر جهانم شد مصیبت‌گاه، مادر سخن آموختی، رفتی، نمانده ست مرا جز وای مادر! آه مادر ❈❈❈ مادرم هجر تو اندوه و غم ماست هنوز شد چهل روز فراق، غصه به دل‌هاست هنوز دست مهرت زسرم کوته و بیچاره شدم آرزوی رخ زیبای تو رویاست هنوز 🖤🖤🖤🖤 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠 کانال:نَوٰایِ ذٰاکِرینْ 💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42خادم کانال ╚═══💫💎═╝