زهر اشکی شد و کانون دعا را سوزاند بند بند من افتاده ز پا را سوزاند  سینه‌ام بود حسینیه‌ی غم‌های حسین یاد آن خاطره‌ها، بیت عزا را سوزاند  من نه امروز؛ که در کرب وبلا جان دادم از همان روز که آتش همه جا را سوزاند  با همان تیر که در حنجره‌ای خشک و سفید تارهای عطش‌آلود صدا را سوزاند  از همان لحظه که می‌سوختم و می‌دیدم تازیانه همه‌ی پیکر ما را سوزاند  خیمه‌ای شعله‌ور افتاد زمین و ناگاه چادر دختری از جنس حیا را سوزاند  وای از آن بزم که در پیش اسیران حرم خیزران هم لب و هم طشت طلا را سوزاند  دیدم آتش ز سر بام به سرها می‌ریخت گیسوان به سر نیزه رها را سوزاند  ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42خادم کانال ╚═══💫💎═╝