روضه توسل به قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۸ کربلایِ معلی به نفس حاج حسن خلج 😭🙏😭🙏😭🙏 عمامه رو بست ، تحت‌الحنک عمامه رو آورد رویِ صورت قاسم ، عزیز دلم چشمت میزنن ..صورت حسن رو در صورت تو میبینن ، سوار بر اسب نه زره پیدا شد به اندازه‌ش ، نه کلاهخود پیدا شد به اندازه‌ش... پاهای مبارکش به رکاب نمی‌رسه .. هِی زد به اسب .. ان شالله امام حسن صدقه سر حضرت قاسم مهمون نوازی کنه ، یه ذره معرفتش رو به ما بچشونه ، ما بفهمیم با کی طرف هستیم .. مرگ بازیچه‌ی دست همه اولاد علی‌ست اومد توی میدان ، امیری حسین و نعم الامیر .. روی زین نشست رفت توی میدان ، ابن سعد ملعون صدا زد کسی نیست جواب این جوون‌رو بده !؟‌ هیچکس جرأت نمی‌کرد جلو بره .. ازرق شامی یه گوشه ایستاده از شجاعان عربِ، ازرق شامی کسی بود که تا اون لحظه هنوز زره به تن نکرده بود و می‌گفت این جنگ جنگی نیست که من بخوام خودنمایی کنم ، اینقدر مدعی بود . عمر سعد خطاب به ازرق گفت توأم که وایسادی ! تعریف شجاعت و رزم تورو زیاد کردن ، زیاد شجاعتتو شنیدیم ، چیزی ندیدیم ازت هنوز ! بهش برخورد .. پسرشو فرستاد گفت برو سر این جوون رو بردار بیار .. ملعون پسر اولشُ فرستاد ، پسر اول اومد توی میدان ، حضرت قاسم دست آموخته و پرورش یافته‌ی قمر بنی هاشم .. عباس داره نگاه می‌کنه ، ببینم چیکار می‌کنی قاسم .. آمد جلو، حضرت قاسم یه جوری با اسب مانور داد تا دشمن اومد بیاد به خودش بپیچه ببینه چه خبره یکدفعه کلاهخود از سرش افتاد ، آقای ما قاسم ابن الحسن دستارو پیچید به موهاش ، دشمن‌رو با اسب میکشید ... بلند کرد و به زمین کوبید و درجا به درک واصلش کرد . ازرق شامی داره نگاه می‌کنه دید کار پسر اول تموم شد ، نگاه به پسر دوم کرد گفت برو سر این جوون‌رو بردار بیار که داغ به دل ما گذاشت .. آقا قاسم ابن الحسن از اسب پیاده شد ، شمشیر گران قیمتی داشت پسر اول .. شمشیر رو برداشت ، این خیلی توهینه توی عرب ، دشمن رو کشت و شمشیرشو برداشت گرفت به دست .. برادر دوم اومد گفت چه کردی ، داغ به دل بابام گذاشتی ، داغ به دل بابات میذارم ، شمشیر داداشم توی دست توئه ، تا آمد به خودش بپیچه حضرت نیزه رو برداشت به پهلوش زد ، درجا افتاد . برادر دوم به درک واصل شد .. برادر سوم آمد به درک واصل شد .. چهارمین پسرش رو فرستاد ، گفت اومدم انتقام هر سه برادرم رو بگیرم ازت . حضرت قاسم فرمود : برادرانت جلوی در جهنم منتظرت هستند ، الان میفرستم تو هم بری کنار برادرانت .. هفتا از بچه های ازرق ملعونُ به درک واصل کرد .. خوده ازرق رفت زره پوشید اومد ، گفت اومدم انتقام بچه هامو بگیرم .. الحمدلله خدا دشمنان اهلبیت رو ، دشمنان شیعه رو از احمق‌ها آفریده ، حضرت بهش فرمود : تو میخوای انتقام بگیری ؟! تو اومدی بجنگی با من؟! تویی که هنوز زین اسبتُ کامل نبستی؟! تو چه رزمنده ای هستی ؟! برگشت تا نگاه کنه ، حضرت یه جوری از وسط نصفش کرد .. دوست و دشمن تکبیر گفتند .. هم لشکر آقا اباعبدالله ، هم لشکر دشمن .. یه چرخی زد توی میدان ، برگشت سمت خیمه ، رفت پیش عمو عباس ، عرض کرد عمو جان ، خیلی تشنم شده .. آقا قمر بنی هاشم فرمودند عزیز دلم ، صبر کن ، می‌دونی که آخه .. منو خجالت نده .. نمی‌دونم از کجا خبردار شدند وقتی دوباره قاسم ابن الحسن رفت میدون یکی داد زد : اومد داماد حسین .. همه جا داماد رو گلبارون میکنند .. دیدند تن به تن حریف نیستند ، دوره‌ش کردند ، هرکسی از یه طرف یه سنگی پرت می‌کنه ، کاشکی شماها بودید سر آقامون گل میریختید ، قربون قد و بالات برم ، داماد خوشگل حسین .. این دوتا حرف داره : یکیش اینه که کاش بودیم کربلا روی سر تو عزیز زهرا گل میریختیم یه حرف دیگه اینه رفقا ، قاسم رو والله وقتی ابی‌عبدالله بلندش کرد از بین انگشتان حسین .. دوبیت و التماس دعا .. همه کینه‌هاشون از جنگ جمل رو خالی کردن .. همه‌ی کینه هاشون از علی‌رو سر قاسم خالی کردند .. خواست یکبار دگر نام عمو را ببرد نیزه ای در وسط سینه مزاحم شده است یا فاطمه الزهرا بی بی جان خاک به دهنم شما ببخشید ، می‌خوام روضه بخونم میترسم قلب شما جریحه دار بشه .. خواست یکبار دگر نام عمو را ببرد نیزه ای در وسط سینه مزاحم شده است یک نفر قصد نموده که سرش را بِبَرد آه که موقع تقسیم غنائم شده است ای حسین ..کانال نوای ذاکرین:(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ کانال نوای ذاکرین :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش