دیده ایم ابروش را اما نگاهش را ندیدیم مهربانی های در چشم سیاهش را ندیدیم عمری از چشمان زیبایش نوشتیم و به مقتل بارها لفظ «عَلی عَینی» به شاهش را ندیدیم ماهِ پیشانی بلندِ قوم را دیدیم اما جای مُهرِ مانده روی سجده گاهش را ندیدیم دشمن از ترسش فقط در شعرها قالب تهی کرد حیف اما دوستان در پناهش را ندیدیم آنقدر ماندیم در تاریکی الفاظ خود که وقت وصف روی ماهش نور ماهش را ندیدیم ناصر و عبد و مطیع و کاشف الکرب و مواسی این همه فرمانده ی بین سپاهش را ندیدیم مستجار و فادی و طیّار و حامی و مؤثر این غلاف چند وجهیِّ سلاحش را ندیدیم از ادب در طینتش گفتیم اما در زیارت بُعد راهِ از حرم تا بارگاهش را ندیدیم تاکنار علقمه در روضه ها رفتیم اما ردّپایش را اگر دیدیم راهش را ندیدیم مشک آبش را همه دیدیم وقتی بر زمین ریخت بغض معجر...آه یعنی مشک آهش را ندیدیم شاعر: مهدی_رحیمی_زمستان 🌹اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🌹 کانال نوای ذاکرین:(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ کانال نوای ذاکرین :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش