─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ زبانحال امیرالمومنین علیه السلام دیده بسـتی پا سـوی قبله کشـیدی وای من  تا نمردم چشــم خــود را باز کـن زهـرای من   من به احـــزاب و احـد یک دم نلرزیدم ولی تا تو افــتــادی ز پا لـرزید دســت و پای من کاش جــانـم با نفس از ســینه می‌آمد برون کاش می‌مردم مدیـنه نیسـت دیگر جای من روزها لب بسته ازفریاد ومی‌سوزم خموش حبس دردل گشته حتی ناله ی شب‌های من قنفــــــذ بیدادگــــر جان مـــرا از من گرفت  تو زمین خوردی و ازهم شدجدا اعضای من آفتاب طلعتـت از ابـر ســــــیلی شـــد سیاه  زین مصیبت تیره شددرچشم من دنیای من در عــزای تو تمـامی عمـــر من شد احتضار با فراق تو شـــده هـر شب، شب احیای من تو به خود از درد پیچـیدی و نگشـودی لبی تا نیـاید از جگـــــر یک لحـظه واویـلای من   حـــیف باغ آرزوهـای مـــــرا آتـــــش زدند  رفت از کـف غنچه ی من لاله ی حمـرای من مرحـــبا میــثـم که در اشــعــار تو پیـدا بود غصــه ی ناگفتــه و غـــم‌هـای ناپــیدای من شعر:استاد غلامرضا سازگار