🔰 ای برادرجان! عاقبت یک روز برایت جبران می‌کنم... در نقلی آمده است: 📄 روزی سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» به قصد دیدن خواهر وارد خانه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها شدند؛ در آن هنگام مشاهده می‌کنند که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به خواب است و از دریچه اتاق، آفتاب بر روی مبارکش می‌تابد. 📖 سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» طاقت نیاورد تابش آفتاب را بر روی مبارک خواهر ملاحظه کند. لذا بر بالای سر خواهر ایستاده و عبای خود را پرده‌ای نمودند تا آفتاب بر وجه مبارک زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها نتابد. 📝 در همین اثناء زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها از خواب بیدار شده و این صحنه را مشاهده نمودند؛ در آن هنگام نگاهی به برادر انداخته و فرمودند: ای برادرجان! عاقبت یک روز برایت جبران می‌کنم... 🖌 اما... آه از آن ساعتی که خواست این محبت را جبران کند ... در آنجا بود که با زبانحال اینچنین به برادر عرضه داشت: ✍ معذورم ای برادرِ با جان برابرم زیرا که دستگیر لعینان کافرم مهلت نمی‌دهند کزین آفتاب گرم صد پاره پیکرت به سوی سایه‌ای برم ... 📚انوار المجالس ص۴۱ (نسخه خطی)