یاس ها با افتخار از بودنش دم می زدند روی زخم غربتش با بوسه مرهم می زدند کوچه دلگیر از غم نامردمی ها گریه کرد لحظه هایی که لگد بر یاس خاتم می زدند کاش باران میزد آنجا آتشی بر پا نبود آن دمی که شعله بر جسمی مکرم می‌زدند میخ شد خاری به پهلوی گلی از جنس نور در میان ضربه هایی که دمادم می زدند قدسیان از حجم این غم در تلاطم های درد هم صدای نی،نوای درد و ماتم می زدند در غروبی شیشه عطری سرش گم می‌شد و عاشقان بر جان خود عطر محرم می‌زدند شاعر: 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 ایتا👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113