تسبيح خدا، نه فقط سرچشمه عقايد اسلامى ، بلكه مايه بسيارى از كمالات روحى و معنوى است:
سبحاناللّه، سرچشمه رضاست. اگر او را از هر نقصى منزّه بدانيم، به مقدّرات او رضا مى دهيم و تسليم مشيّت حكيمانه او مى شويم.
سبحاناللّه، سرچشمه توكل است. كسى كه از هر نيازى بدور و از هر ضعف و عجزى منزّه است، چرا بر او تكيه و توكل نكنيم. «سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِىُّ» «سوره يونس، آيه 68»
سبحاناللّه، مايه عشق به خداست. ذاتى كه از هر عيب و نقص پاك باشد، محبوب انسان است و به او عشق مى ورزد.
سبحاناللّه، مقدمه حمد و ستايش خداست. ستايش از ذاتى كه هيچ زشتى و ناپسندى در او راه ندارد. لذا در تسبيحات اربعه، سبحاناللّه مقدم بر الحمدلِلّه آمده است.
سبحاناللّه، كليد نجات از همه خرافات و بافته هاى بشرى است. «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» «سوره انبيا، آيه 22»
شايد بخاطر همين جهات است كه در قرآن، فرمان به تسبيح الهى بيش از اذكار ديگر آمده است. امر به تسبيح 16 مرتبه، به استغفار 8 مرتبه، به ذكر خدا 5 مرتبه و به تكبير 2 مرتبه آمده است. آن هم امر به تسبيح در همه حال و زمان، تا انسان دائماً به خدا توجّه داشته و او را همواره از هر عيب و نقصى پاك بداند: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ اطْرافَ النَّهارِ» «سوره طه، آيه 130»
هم به هنگام پيروزى و شادكامى خدا را تسبيح كنيد: «اذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحِ ... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك» «سوره نصر » و هم در اوج گرفتارى و سختى كه تسبيح مايه نجات است: «فَلَوْلا انَّه كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ. لَلَبِثَ فى بَطْنِهِ الى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» «سوره صافات، آيات 143- 144» اگر نبود اينكه او (حضرت يونس) از تسبيح گويان بود، تا روز قيامت در شكم ماهى حبس مى شد.
آرى، انسان بخاطر محدوديتهاى فراوان هرگز نمى تواند خدا را بشناسد، پس بهتر است كه به ضعف خود اقرار كند و بگويد: تو از اينكه دست فكر و خيال به تو رسد، منزّهى و از آنچه ديگران توصيف كنند برترى. «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبيراً» «سوره اسراء، آيه 43» تنها بندگان مخلص خدا هستند كه با راهنمايى و امداد الهى مى توانند خداوند را معرفى كنند. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ. الَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ» «سوره صافّات، آيات 159- 160»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 150)