✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:(توبایدازحقت دفاع کنی))
در یک جنگل زیبا، موش کوچولویی به نام "سبزک" زندگی میکرد. او عاشق ساز دهنی بود خیلی خوب میتونست با هر چیزی یک صدای قشنگ ایجاد کنه سبزک خیلی قشنگ آهنگ میزد. او عاشق این کار بود برای همین مامان یک ساز دهنی براش خریده بود. سبزک همیشه ساز دهنی همراهش بود و هرجا که بیکارمیشد، شروع میکرد به آهنگ زدن و بقیه حیوانات از صدای آهنگی که سبزک میزد کیف میکردند.
سبزک انقدر عاشق ساز دهنی بود که حتی اونو به مدرسه هم میبرد.
یه روزکه سبزک زنگ تفریح مشغول ساز زدن بود، دید که چندتا از دانش اموزا دارن یکی از دوستاشونو اذیت میکنند. سبزک اول خیلی ناراحت شد بعد ساز دهنی رو از دهنش بیرون آورد و با خودش فکر کرد وای اگه یکی بخواد منو اذیت کنه چکار باید بکنم؟من هم خیلی ازبقیه کوچولوترم هم حتی قدم به زانوی اون شیرهم نمیرسه چطوری باید از خودم دفاع کنم؟
سبزک توی همین فکرا بود که خیییلی ناراحت شد. ساز دهنیشو برداشت و یه آهنگ غمگین زد.
وقتی مدرسه تعطیل شد سبزک توی راه مدرسه به این موضوع فکر میکرد که چطور میتونه از خودش دفاع کنه او داشت باخودش فکرمیکرد که یهو دید پشت در خونشونه
سبزک هنوز ناراحت بود.تااینکه مامانش گفت:سلام سبزکم حالت خوبه؟ مدرسه چطور بود امروز؟سبزک با ناراحتی به مامانش گفت:خیلی ناراحتم امروز بچه هاداشتم یکیو اذیت کردن و اون طفلكم خیلی ناراحت بودو گریه میگرد منم خیلی ناراحت شدم!
مامان گفت: خب اون بچه چکار کرد؟سبزک سرشو پایین انداخت و گفت:هیچی هیچ کاری نکرد.حتی سرشو هم بالا نگرفت. فقط به زمین نگاه میکردو گریه میکرد.
مامان از شنیدن اینکه یک بچه اذیت شده ناراحت شد،بعد گفت:چقدر بد. واقعا ناراحت شدم پسرم اما حتی سرشم بالا نگرفته. به نظرت چرا؟ سبزک دستشو زیر چونش گذاشت و فکر کرد وگفت:خوب معلومه دیگه چون خیلی کوچولو و لاغر بود. واسه همین هیچکاری نتونست بکنه. سبزک ادامه داد و گفت: مثل من منم خیلی کوچولوئم!مامان کنار سبزک نشست و گفت: هیچ بچه ای توی مدرسه تنها نیست. مدیر و ناظم ها و معلم ها همه مراقب بچه ها هستن پس تو تنها نیستی!
سبزک گفت:یعنی چی مامان؟
مامان لبخندی زد و گفت :یعنی اگه کسی خواست اذیتت کنه یا نوبت رو رعایت نکنه میتونی از مدیر و ناظم و یا معلمتون کمک بگیری
سبزک کمی خوشحال شد و گفت: چطوری باید این کارو بکنم؟ مامان گفت:عزیزم!من قبول دارم که تو از بقیه کوچولوتری اما خیلی خوب ساز میزنی همه عاشق سازهای تو هستن همیشه یادت باشه که چقدر توی ساز زدن قوی هستی تو این کارو عالی انجام میدی کافیه خودتو همینطور که هستی قبول داشته باشی بعد اگه یه نفر خواست اذیتت کنه،سرتو بالا بگیر به چشماش خوب نگاه کن وبعدبلندبهش بگواگه بخوای اذیتم کنی یا نوبتمورعایت نکنی میرم و به مدیرمیگم تابه مامان بابات زنگ بزنن
سبزک خوشحالتر شدو با لبخند گفت:اوه چه راه حل خوبی آره من توی مدرسه تنها نیستم مدیر و ناظم و معلما هم هستن!اما یکم بعددوباره ناراحت شد و پرسید خب اگه بیرون از مدرسه دعوام کنن چی؟مامان گفت:اگه توی مدرسه همونطور که گفتم باشی و بهشون جواب بدی نمیتونن کاری بکنن فقط یادت باشه دوستای خوبی انتخاب کنی!سبزک پرسید دوستای خوب؟مامان گفت:آره سبزکم!یعنی باکسایی دوست شو که مودبن و وقتی کنارشون هستی خیلی حالت خوبه! سبزک از مادرش تشکر کرد و دوباره ساز دهنیشوگرفت وشروع کرد به ساز زدن حالا او آهنگ شاد میزد.
روز بعد وقتی مدرسه رفت سبزک بچه ها رو خوب نگاه کرد و تا بتونه دوستای خوبی انتخاب کنه او داشت با دقت نگاه میکرد که یک خرگوش تپلی اومدوگفت:سازتو بده من اونو دوست دارم مال من!
سبزک باخودش فکرکرد من میتونم از خودم دفاع کنم و بعد سرشو بالا گرفت و خیلی جدی به چشمای خرگوش تپل نگاه کرد و گفت :این ساز ماله منه اگه همین الان از اینجا نری، مجبور میشم به مدیر بگم تا زنگ بزنه مامان بابات بیان بعد اونوقت ممكنه دعوات کنن پس زود برو
خرگوش تپل با شنیدن حرفای سبزک ترسید و رفت ودوباره سبزک شروع کرد به ساز زدن
صدای ساز شاد سبزک همه ی مدرسه رو پر کرده بود.
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄