یادِ عهدِ عالم قالوا بلا دارد حسین از مدینه رو به سوی کربلا دارد حسین بی وفا دید آشنایان دیار خویش را شوق جمعی آشنای با وفا دارد حسین کاروانی بار بست از مرد و زن پیر و جوان هرچه اهل بیت و خویش و اقربا دارد حسین اختیار غربت و ترک دیار و دار خویش الله الله داغ زین ماجرا دارد حسین در دل شب خائفاً طیّ مراحل می کند صحبت صیاد و از مرغ قطا دارد حسین خوف صیّادان و ظلمات شب و بیراهه راه رهنما از شوق و تقدیر و قضا دارد حسین مأمن عالم یکی مأمن به خود جوید ولی در همه عالم یکی مأمن کجا دارد حسین بس که جوشد از زمین و آسمان بارد بلا هر قدم دریای پر موج از بلا دارد حسین غرق طوفان حوادث کی شود فُلک نجات بر چنین کشتی خدایی ناخدا دارد حسین دوستان با دشمنان هم عهد و با وی در کمین باز با هر دو سر صلح و صفا دارد حسین آن شهنشاهی که عالم در ید فرمان اوست کار و سر با مشتی اعراب گدا دارد حسین مبتدائی برد و هجرت در دل شب از وطن بس خبرها در پی این مبتدا دراد حسین تشنگان خون خود را تشنگان بیند بر آب آبشان آماده از بهر سقا دارد حسین بسته احرامی به سوی بیت حق اما به حق روی دل با کعبه ی مقصود ها دارد حسین ای خلیل الله چه نازی بر مقام کعبه ات کربلائی کعبه ی اهل ولا دارد حسین کعبه ای از سنگ و آب و گل بنا داری ولی در دل صد پاره بشکسته خدا دارد حسین هفت سعی اندر صفا داری ولی از رزمگه تا خیم هفتاد و یک سعی و صفا دارد حسین نازم آن ذبح عظیمی که به خود هفتاد و یک بی بدل رشک ذبیح الله فدا دارد حسین زمزمی داری که هرچه هست غیر از چشمه نیست چشمه هایی از سرشک چشم ها دارد حسین هر کسی اندر زمانه یادگاری از کسیست یادگاری از تمام انبیا دارد حسین زآدم و نوح و خلیل الله و موسی و مسیح تا محمد آیتی در خود نما دارد حسین بهر اثبات حسین است از من و من از حسین در برش جانی چو شبه مصطفی دارد حسین مصطفی را گر براقی در شب معراج بود بر عروجش رفرف از نوک جدا دارد حسین آدم از جنت برون از ترک اولاد شد اگر دوری از فردوس و یثرب بی خطا دارد حسین نوح اگر طوفان آب انگیخت از عصیان قوم در جهان طوفانی از خون دائماً دارد حسین آتش نمرود اگر گلشن بر ابراهیم شد بر خیام آتشین زین العبا دارد حسین پیش فرعون ار کلیم الله عصا را تکیه داد بر سنانش تکیه بر جای عصا دارد حسین زنده دارد قتل یحیا را به قتل خویشتن سر بریده جلوه در دشت طلا دارد حسین گر علی انگشتری بخشید و آمد انَّما در سر انگشتری انگشت عطا دارد حسین گر شهیدان را کفن باید لباس خویشتن از چه رو یا رب کفن از بوریا دارد حسین با عروس قتل هم آغوش و دست از خون خضاب حجله ای از قتلگه بر کدخدا دارد حسین در فضای اوج همت عالمی در زیر پر پر زند بی پر چو عباسی هما دارد حسین غم مخور ذهنی که ذهنت گشته با غم غوطه ور در خورش بهر صفا نور و جلا دارد حسین @nohe_sonnati