eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.5هزار دنبال‌کننده
341 عکس
8 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۷ (حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) مادرم در کنارت،پسر تو نشسته می روم از مدینه،دلغمین دلشکسته بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر مادرم مادر من،بنگر تو به حالم می روم از مدینه،من به شوق وصالم بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر می روم از مدینه،مادر پاک و معصوم می برم همره خود،زینب و ام کلثوم بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر از غم غربت تو،می کشم از دلم آه اکبر و اصغرم را،می برم من به همراه بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر بنگر مادر من،دیدگان ترم را در کنارم تو بنگر،خونجگر خواهرم را بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر بر تو و آل حیدر،عمریه هستم حساس بهر یاری کنارم،می برم همره عباس بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر من به شوق شهادت،کربلا می روم من همه اصحاب و یاران،با خودم می برم من بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر می روم کربلا و،جان دهم در ره دین بین قتلگه خود،می شوم کشته ی کین بانوی بی قرینه مادر می روم از مدینه مادر @nohe_sonnati
۳۸ (حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) جد من آمدم در کنارت در کنار توام بی قرارت یا رسول خدا یا محمد۲ ای که هستی شما بی قرینه می روم من ز شهر مدینه یا رسول خدا یا محمد۲ در کنارت به تاب و تبم من در سفر همره زینبم من یا رسول خدا یا محمد۲ من که عازم سوی کربلایم جد مظلوم من کن دعایم یا رسول خدا یا محمد۲ می برم همرهم اکبرم را کودک شیرخوار اصغرم را یا رسول خدا یا محمد۲ می روم همره آل هاشم همره عبد الله و عون و قاسم یا رسول خدا یا محمد۲ ای که هستی شما پاک و معصوم می برم زینب و ام کلثوم یا رسول خدا یا محمد۲ بهر یاری دین گشته حساس می برم با خودم همره عباس یا رسول خدا یا محمد۲ می روم تا دهم جان به جانان تا بیفتم کنار شهیدان یا رسول خدا یا محمد۲ @nohe_sonnati
۳۹ (حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) یا رسول الله آمدم من در کنارت گردیده ام کنار قبرت بی قرارت یا رسول الله،یا رحمه الله۲ یا رسول الله عازم کرب و بلایم به حق مادرم نما جدا دعایم یا رسول الله،یا رحمه الله۲ یا رسول الله می روم همراه اکبر همراه خود برم رباب و علی اصغر یا رسول الله،یا رحمه الله۲ بنگر به حالم که منم در تاب و در تب من از مدینه می روم همراه زینب یا رسول الله،یا رحمه الله۲ من از مدینه می روم با آل هاشم من می روم همراه عبد الله و قاسم یا رسول الله،یا رحمه الله۲ من که به آل مصطفی،گردیده حساس روم به سوی کربلا،همراه عباس یا رسول الله،یا رحمه الله۲ فرزند تو از حق خود گردیده محروم من از مدینه می روم همراه کلثوم یا رسول الله،یا رحمه الله۲ من از مدینه می روم همراه یاران تا که دهم جان در ره عترت و قرآن یا رسول الله،یا رحمه الله۲ @nohe_sonnati
۴۰ (حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) ای که هستی تو بی قرینه،یا محمد می روم از شهر مدینه،یا محمد ای رسول حق محمد،من به تو نور دو عینم نگهی نما به حالم،گل فاطمه حسینم ای رسول حق محمد،ای که هستی بی قرینه آمدم تا که بگویم،می روم من از مدینه می برم علی اکبر،نوگلم علی اصغر می برم همراهم عباس،می برم سردار لشکر من به اهل بیت عصمت،بوده ام همیشه حساس حامی دین رسولم،می برم همراهم عباس راهی کرب و بلایم،می روم با آل هاشم می برم یا رسول الله،همره عبد الله و قاسم ای رسول حق محمد،غربتم گردیده معلوم می برم زینب کبری،می روم با ام کلثوم سوی کربلا روم من،جان دهم به راه قرآن راهی جنت و رضوان،شوم همراه شهیدان @nohe_sonnati
۴۱ (حرکت امام حسین ع از مدینه به کربلا) یا رسول خدا،من حسین توام در کنار توام،نور عین توام یا رسول خدا۲ از مدینه روم،به سوی کربلا تا به راه خدا،من شوم جانفدا یا رسول خدا۲ یا رسول خدا،می روم کربلا ختم پیغمبران،بهر من کن دعا یا رسول خدا۲ با همه اهل بیت،کربلا می روم همه اهل و عیال،همرهم می برم یا رسول خدا۲ بهر یاری دین،اکبرم می برم طفل شش ماهه ام،اصغرم می برم یا رسول خدا۲ رنج طول سفر،را به جان می خرم همرهم این سفر،زینبم می برم یا رسول خدا۲ حامی دین حق،روح حساس من با خودم می برم،همره عباس من یا رسول خدا۲ می روم کربلا،تا که قربان شوم من شهید ره،دین و قرآن شوم یا رسول خدا۲ @nohe_sonnati
یا محمد ای مرا نور دو عین من حسینم من حسینم من حسین یا رسول الله نگر حال مرا می روم من سوی دشت کربلا بهر من جَدّا وداع آخر است همره من زینب غم پرور است ظلم و کین دشمنان افزون شده این دلم از جور و کینه خون شده بعد داغ مجتبی تنها شدم من اسیر دست دشمن ها شدم خون نموده دشمن بی دین دلم آتشی زد از ستم بر حاصلم می روم با اهل بیت خانه ام با گلان و غنچه ی گلخانه‌ام یا رسول الله نگر جان بر لبم داغدار گریه های زینبم همرهم دارم علی اکبرم شیرِ دشت خون علی اصغرم می برم من کودک معصوم را خواهرانم زینب و کلثوم را با دلی خون از مدینه می روم با رباب و با سکینه می روم می برم همره گلان یاس را شیر دشت کربلا عباس را در ره قرآن فدایی می شوم شکرلله کربلایی می شوم در ره دین خدا جان می دهم جان ناقابل به جانان می دهم در ره دین رأس من گردد جدا تن به روی خاک و سر بر نیزه ها بر رضای ذات حق هستم (رضا) دستگیر شیعیانم در جزا @nohe_sonnati
الا ای نغمه های ناله پرداز محرم از همین حالا شد آغاز مدینه دارد آهنگ جدایی حسین فاطمه شد کربلایی الا ای اشک های پر ز احساس بپاشید آب پشت پای عباس غمی از تربت پیغمبر آید که نجوای علیِّ اکبر آید الهی دشمنت خواری ببیند قد و بالای زینب را نبیند صدای ناله ای در بین زن ها زده شعله به روی جان و تن ها الهی می روم با او از این جا مبادا بی حسین آیم خدایا وصیت های زهرا را گرفتم شبانه راه صحرا را گرفتم مبادا رهبرم تنها بماند میان لشکر غم ها بماند الهی با حسینم درد دل هاست کمی آهسته تر مادر همین جاست مبادا ای دوای زخم سینه روی بی خواهر از شهر مدینه تو باید سرو من باشی برادر مبادا بی کفن باشی برادر مبادا شاخه هایم بی گل یاس جدا گردد ز تن دستان عباس و یا بی قاسم و اکبر بمانم عزادار غم معجر بمانم روم با قوم نامحرم اسیری ببینم در جوانی رنگ پیری به نام خارجی از دین و اسلام روم با دخترت تا کوفه و شام @nohe_sonnati
مدینه! امامت کجا می‌رود؟  سفر کرده سوی خدا می‌رود  دلِ شب، غریبانه تنها حسین  نهان از همه چشم‌ها می‌رود  مدینه! چـه آرامی و ساکـتی  امـام غریبت کجا می‌رود؟  مدینه! ز عباس و ا کبر بپرس  اگر می‌رود شب، چرا می‌رود؟  مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله  چه عاشق سوی کربلا می‌رود  اگر جان بـه بزم بـلا می‌برد  علی‌اصغرش را کجا می‌برد؟  فضا محو تاب و تب زینب است  گمانم که وقت نمـاز شب است  همه هـاشمیات، مشغـول ذکر  بیابان پر از نغمه ی «یا رب» است  «طرِمّاح»! محمل به سرعت مران  که بانوی این کاروان زینب است  همه کودکـان را هم امشب مـدام  غریبانـه ذکر خدا بـر لب است  حسین است چون ماه و اطراف او  فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است  بیابـان! بـزن نـاله‌ای دلـنشین  که دخت علی گشته محمل نشین  عجب کاروانی، خـدا یـارشان  اجل آیـد از ره بـه دیدارشان  متـاعِ همه گشته خونِ گلـو  خداونـد عالم خریـدارشان  شود حجّ شان با شهادت شروع  اسارت بـود آخرِ کـارشان  گواهی دهم در کنـار فرات  بوَد آب شان خون رخسارشان  چو اینان عزیـزان پیغمبرند  مبادا کنی ای فلک خوارشان  قضا را چه امری مقدر شده؟  کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده  در این کاروان کودکی شیرخوار  بـه دامـان مادر کشد انتـظار  که روزی در آغوش گرم پدر  کند تشنه لب، جان خود را نثار  بپاشد پدر خون او را به عرش  کند هدیـه بـر ذات پروردگار  در آغوش خون خدا پر زند  بـه دامان زهرا بگیرد قرار  به بابا بگوید که با دست خویش  سپر کن به تیر و به خاکش سپار  بـه سقا بگویید آبش دهـد  ز خون دو بازو، گلابش دهد  به زینب بگویید: با سوز و آه  بوَد کعبه‌ات گودی قتـلگاه  بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد  چگونه به زخم جبینت نگاه؟  بـه زهرا بگویید: از کعب نی  شود پیکر دخترانـت سیـاه  به قاسم بگویید: خون سرت  خضابِ رُخَت می شود بی‌گناه  به طفلان بگویید: در زیر خاک  بیاریـد از تـرس دشمن پناه  به "میثم" بگویید اشک روان  فرستد بـه دنبال این کاروان  @nohe_sonnati
شب سخت وداع است و دلم تنگ  صدای ناله خیزد از دل سنگ  ز هر سو می‌زند غم بر دلم چنگ  نفس آتش شده از سوز سینه  خداحافظ خداحافظ مدینه امان از جور و بیداد زمانه  حرم شد از حرم بیرون شبانه  بسان بلبل بی آشیانه  رباب و فاطمه، زینب، سکینه  خداحافظ خداحافظ مدینه مدینه داد و بیداد از جدایی  بزن ناله به شور نینوایی  که شد این قافله کرب و بلایی  عدو را نیست با ما غیر کینه  خداحافظ خداحافظ مدینه دعایم بود بر لب گریه کردم  نگه کردم به زینب گریه کردم  خدا داند که هر شب گریه کردم  کنار قبر زهرای حزینه  خداحافظ خداحافظ مدینه مدینه گِل کن از اشکت زمین را  که من بردم گل ام‌البنین را  یگانه ساقی گل‌های دین را  که نبود در وفا او را قرینه  خداحافظ خداحافظ مدینه مدینه گاه‌گاهی یاد ما کن  ز چشمانت روان اشک عزا کن  دل شب دخترانم را دعا کن  که اینانند زهرا را رهینه  خداحافظ خداحافظ مدینه شب انا الیه راجعون است  چه گویم روز عاشورا که چون است  زمین کربلا دریای خون است  منم در بین این دریا سفینه  خداحافظ خداحافظ مدینه  @nohe_sonnati
گل باغ جنان بودیم و رفتیم پیمبر را نشان بودیم و رفتیم مدینه ای تمام خاطراتم! «اگر بار گران بودیم و رفتیم» وداعی تلخ کردم با پیمبر نهادم صورتم بر قبر مادر دلم تنگ حسن شد ای خدایا بقیع رفتم برای بار آخر نوایی می زند آتش به سینه رود همراه بابایش سکینه رسد روزی که بی بابا بیاید! خداحافظ... خداحافظ مدینه دل بی تاب را تابی بیاور شبم تاریکه، مهتابی بیاور شده اُم البَنین وقت جدایی برای بدرقه آبی بیاور ببین زینب که جانی در تنم نیست دگر چاره به غیر از رفتنم نیست چنان در این سفر غارت شوم من که حتی بنگری پیراهنم نیست بود تا همره من أشجع النّاس کجا و کی کنم من درد، احساس؟! ز چشم بَد نگهدارش خدایا که گردد خیمه غارت بعد عباس نباشد این وداع آخر من! بگفتا رازهایی مادر من شود گودال جمع پنج تن جمع نَهَد بر دامنش مادر، سر من خدایا هم علیمی هم خبیری پذیرفتم هر آن چه می پذیری برای ما شهادت بوده عادت ولی ای وای از داغ اسیری دل ارباب از هجران کباب است رقیه در بَرَش طفل رباب است پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم بدان روزی رسد جایت خرابه است @nohe_sonnati
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد وقتی که می رفتند پشت پای آن ها چشمان جبراییل حتی گریه می کرد پایین پای ناقه مریم گریه می کرد دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد این است آن داغ عظیمی که برایش حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد این است زینب بانویی که زیر پایش زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد بوسید اکبر دست های مادرش را در زیر چادر ام لیلا گریه می کرد بر روی دامن مادری در گوش طفلش آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه با گفتن بابا، بابا گریه می کرد در زیر پای محمل مستوره ی عشق منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد وقتی که می رفتند عالم سینه می زد وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد @nohe_sonnati
کاش اُفتد به دلش، خواهر خود را نَبَرد یا اگر بُرد، دگر دختر خود را نبرد چند روزی نگذشته ست پسردار شده یارب ای کاش، علی اصغر خود را نبرد نبوَد نام علی، جُرم کمی در کوفه می شد ای کاش، علی اکبر خود را نبرد هست جان ها به خطر، بدتر از آن جان خودش اگر عباس ز جان بهتر خود را نبرد چه عقیق یَمنی، کاش فقیری می خواست تا ببخشد شه و انگشتر خود را نبرد می رود پشت سر لشکر او، عشق ز شهر مگر او مادر سرلشکر خود را نبرد فاطمه خواسته هر جا پسرش رفت ، روَد می توانست مگر مادر خود را نبرد @nohe_sonnati
عزت زیاد، آه، کجا می روی حسین تا مکه، یا به کرب و بلا می روی حسین این وقتِ شب! شبانه چرا بار بسته ای با اهل بیتِ آل عبا می روی حسین با کودکان و پردگیان و معاشران گویا به پیشگاه خدا می روی حسین این گونه که تو غرقِ وداعِ پیمبری داری به مقتل شهدا می روی حسین شش ماهه می بری و جوان می بری و پیر عباس می بری، به خَفا می روی حسین صاحب حرم! چرا ز حرم می زنی برون با سوز و اشک و حال بکا می روی حسین با هیبتِ پیمبر اکرم زدی به راه با ذکر مادرت، به نوا می روی حسین «اُخرج إلیَ العراق» شنیدی ز جدِّ خود؟ آیا به کوی درد و بلا می روی حسین زینب اسیر می شود و تو شهیدِ عشق داری به سوی اهل جفا می روی حسین حج را بَدل به عمره کنی ای امامِ حج تا قتلگاه، جای منا می روی حسین زیر سُم ستور، تنَت لِه شود غریب در زیر تیغِ کین ز قفا می روی حسین در پیش چشم فاطمه با جسم بی کفن بر عهد خویش کرده وفا می روی حسین از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام بر نیزه ها به رأس جدا می روی حسین بعد از تو کوفه، رحم به زینب نمی کند در شامِ غم به تشتِ طلا می روی حسین @nohe_sonnati
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راهپیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین @nohe_sonnati
دوبیتی در سینه غمی غریب و جانکاه افتاد غلتید ستاره بر رخ ماه افتاد آماده شوید گریه کن های حسین ارباب به سمت کربلا راه افتاد @nohe_sonnati
دوبیتی اجل چون سایه ای دور و برش بود و شمشیر بلا روی سرش بود شبانه از مدینه رفت بیرون شبانه رفتن ارث مادرش بود @nohe_sonnati
دوبیتی یا پیمبر این دل من خون شده ظلم و کین دشمنان افزون شده وقت رفتن از مدینه کن نظر خواهر مظلومه ام محزون شده ▪️ میروم همراز خواهر می شوم در غریبی بی برادر می شوم در ره دین پاره پیکر می ‌شوم بر زمین افتاده بی سر می شوم ▪️ من حسینم نجل ختم المرسلین پر بها دُرِّ امیرالمؤمنین از مدینه می روم تا کربلا تا شوم صد پاره تن در راه دین ▪️ می روم مادر نگر احوال من حق سرشته این چنین اقبال من پاره پاره تن شدن در موج خون این بودای مادرم آمال من ▪️ جان فدای راه جانان می کنم کربلا را باغ رضوان می‌ کنم عالمی را تا صف روز جزا در کنار سفره مهمان می‌ کنم @nohe_sonnati
آهی کشید و تربت او را به بر گرفت از آه شه به خرمن هستی، شرر گرفت   از بس که خون گریست، جگر‌گوشه ی رسول منزل‌‌گهِ بتول، به خونِ جگر گرفت   زان پس به ناله گفت که ای بانوی بهشت! خواهم ز آستان تو، راه سفر گرفت   رفته است در قضا که شوم کشته ی جفا نتْوان به پیش، تیر قضا را سپر گرفت   از تربت بتول برآمد یکی خروش وآتش از آن خروش، به بحر و به بر گرفت   کِای جان مادر! آمده‌ای تا کنی وداع آن گاه راه وادی پُر شور ‌و ‌شر گرفت   داغ برادرِ تو، هنوز است بر دلم باز این چه شعبده است که گردون ز سر گرفت؟   نَبْوَد مصیبتی ز غمِ تو، عظیم‌تر نتْوان غمِ مصیبتِ تو، مختصر گرفت   خواهم به روز حشر ز بیداد امّتان در پای عرش، دامن «خیر البشر» گرفت   از گفت‌وگوی فاطمه، شه را جگر بسوخت آهی چنان کشید کز او، خشک و تر بسوخت @nohe_sonnati
یادِ عهدِ عالم قالوا بلا دارد حسین از مدینه رو به سوی کربلا دارد حسین بی وفا دید آشنایان دیار خویش را شوق جمعی آشنای با وفا دارد حسین کاروانی بار بست از مرد و زن پیر و جوان هرچه اهل بیت و خویش و اقربا دارد حسین اختیار غربت و ترک دیار و دار خویش الله الله داغ زین ماجرا دارد حسین در دل شب خائفاً طیّ مراحل می کند صحبت صیاد و از مرغ قطا دارد حسین خوف صیّادان و ظلمات شب و بیراهه راه رهنما از شوق و تقدیر و قضا دارد حسین مأمن عالم یکی مأمن به خود جوید ولی در همه عالم یکی مأمن کجا دارد حسین بس که جوشد از زمین و آسمان بارد بلا هر قدم دریای پر موج از بلا دارد حسین غرق طوفان حوادث کی شود فُلک نجات بر چنین کشتی خدایی ناخدا دارد حسین دوستان با دشمنان هم عهد و با وی در کمین باز با هر دو سر صلح و صفا دارد حسین آن شهنشاهی که عالم در ید فرمان اوست کار و سر با مشتی اعراب گدا دارد حسین مبتدائی برد و هجرت در دل شب از وطن بس خبرها در پی این مبتدا دراد حسین تشنگان خون خود را تشنگان بیند بر آب آبشان آماده از بهر سقا دارد حسین بسته احرامی به سوی بیت حق اما به حق روی دل با کعبه ی مقصود ها دارد حسین ای خلیل الله چه نازی بر مقام کعبه ات کربلائی کعبه ی اهل ولا دارد حسین کعبه ای از سنگ و آب و گل بنا داری ولی در دل صد پاره بشکسته خدا دارد حسین هفت سعی اندر صفا داری ولی از رزمگه تا خیم هفتاد و یک سعی و صفا دارد حسین نازم آن ذبح عظیمی که به خود هفتاد و یک بی بدل رشک ذبیح الله فدا دارد حسین زمزمی داری که هرچه هست غیر از چشمه نیست چشمه هایی از سرشک چشم ها دارد حسین هر کسی اندر زمانه یادگاری از کسیست یادگاری از تمام انبیا دارد حسین زآدم و نوح و خلیل الله و موسی و مسیح تا محمد آیتی در خود نما دارد حسین بهر اثبات حسین است از من و من از حسین در برش جانی چو شبه مصطفی دارد حسین مصطفی را گر براقی در شب معراج بود بر عروجش رفرف از نوک جدا دارد حسین آدم از جنت برون از ترک اولاد شد اگر دوری از فردوس و یثرب بی خطا دارد حسین نوح اگر طوفان آب انگیخت از عصیان قوم در جهان طوفانی از خون دائماً دارد حسین آتش نمرود اگر گلشن بر ابراهیم شد بر خیام آتشین زین العبا دارد حسین پیش فرعون ار کلیم الله عصا را تکیه داد بر سنانش تکیه بر جای عصا دارد حسین زنده دارد قتل یحیا را به قتل خویشتن سر بریده جلوه در دشت طلا دارد حسین گر علی انگشتری بخشید و آمد انَّما در سر انگشتری انگشت عطا دارد حسین گر شهیدان را کفن باید لباس خویشتن از چه رو یا رب کفن از بوریا دارد حسین با عروس قتل هم آغوش و دست از خون خضاب حجله ای از قتلگه بر کدخدا دارد حسین در فضای اوج همت عالمی در زیر پر پر زند بی پر چو عباسی هما دارد حسین غم مخور ذهنی که ذهنت گشته با غم غوطه ور در خورش بهر صفا نور و جلا دارد حسین @nohe_sonnati
از مدینه کاروانی سوی جانان می رود سوی جانان کاروانی با دل و جان می رود در تلاطم می رود این کاروان با اهل خویش همچنان کشتی که او در موج و توفان می رود حاجیان کربلا احرام بر تن کرده اند عشق اکنون از پی آن ها شتابان می رود بر طواف کعبه ی ایثار دل را بسته اند با خدای خویش هر یک بسته پیمان می رود ردِّ پایی مانده از این قافله بر روی خاک در دل صحرا بیابان در بیابان می رود قافله در قافله گیسو پریشان کودکان کاروان در کاروان زینب پریشان می رود سایبان غنچه ای گردیده سقف محملی مادری دارد گلی بر روی دامان ، می رود نوجوانی همرکاب سَید و سالار عشق استوار و پا به جا در اوج ایمان می رود با قدی افراخته آئينه دار مصطفی همقدم با کاروان چون سرو بستان می رود می درخشد چهره ی ماه اباالفضل رشید در کنار کودکان سقای طفلان می رود گاه گاهی می وزد بوی فراق از کاروان چون به دنبالش اجل افتان و خیزان می رود می رود دریاترین دریا - حسین بن علی «یاسر» اکنون در پِیَش چون دُرِّ غلتان می رود @nohe_sonnati
جدايی از مدينه باورم شد حرم غمخانه ی صاحب حرم شد همه حجاج زهرا بار بستند به اين رفتن دل عالم شكستند به ناقه مادری‌ و شير خواری شود آماده ی اُشْتُر سواری تمام مشک ها پُر آب باشد كمی آرام ، اصغر خواب باشد كناری نجمه مست روی قاسم زند شانه سر گيسوی قاسم تماشا می كند با قلب شيدا قد و بالای اكبر ، اُمِّ ليلا ولی يک سو همه تصوير اين شب شده وقت پريشانی زينب سر او بر سر دوش حسين است پناه او در آغوش حسين است شده ذكر لبش با چشم گريان عزيزم بی تو می ميرم حسين جان تمام آرزوهايم تو هستی منم مجنون و ليلايم تو هستی همه شب رويیسجاده نشينم الهی ای حسين داغت نبينم تمامی امانت های مادر ميان بسته پيچيدم برادر (( جواب سيد الشهدا )) دلم را آب كردی گريه كم كن مرا بی تاب كردی گريه كم كن شده وقت سفر ای نور ديده نشين بالای محمل ای رشيده محارم دور محمل بی قرارت ابوفاضل بود چشم انتظارت يل ام البنين زانو گرفته علی اكبر به پای ناقه رفته به روی معجر تو حرز بستم خودم تا آخرش پای تو هستم همه رفتند اما غرق احساس پيامی آمد از مادر به عباس زمان حرف های آخرين شد وصيت خوانی ام البنين شد صدا زد می روی ای نور عينم ولی جان تو و جانِ حسينم برو اما بدان شير نبردی مبادا بی حسينم باز گردی بيا تا خوب من رويت ببوسم بلندی های ابرويت ببوسم به خلوت بوسه هايم درس دارد حيا كردم ، حسين مادر ندارد @nohe_sonnati
وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت زودتر از همه آب آور خود را برداشت مشک‌ها را که علمدار روی ناقه گذاشت یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت دور او اهل حرم که همگی جمع شدند صدقه داد و سپس خواهر خود را برداشت خواهرش زودتر از پوشیه ها، معجرها پیرهن بافته‌ی مادر خود را برداشت إن یکادی بنویسید بلا دور شود ساربان دید که انگشتر خود را برداشت بی‌سبب نیست عبای نبوی را می‌خواست شِبه پیغمبر ، علی اکبر خود را برداشت آب پشت سرشان امّ بنین می ریزد آن قَدَر سوخت که خاکستر خود را برداشت @nohe_sonnati
پنهان ز خواهر می کنی چشم ترت را شاید ندیدی اشک های خواهرت را بار سفر بستی مدینه شعله ور شد در یاد دارم آن نگاه آخرت را ام البنین روی سرت قرآن گرفته تا پر کند یکبار جای مادرت را گریه طبیعی بود هنگامی که بردی نوزاد چندین روزه ات را همسرت را اما نفهمیدم چرا آهی کشیدی وقتی نظر کردی قد آب آورت را فقدان پیغمبر دوباره می شد احساس وقتی که می بردی علی اکبرت را یا که بگو آوردن خلخال ممنوع یا که درآور گوشوار دخترت را از چشم های عمه ی سادات پیداست آماده کرده بوسه های حنجرت را من آرزو دارم فقط زینب نبیند روزی سر و موی پر از خاکسترت را @nohe_sonnati
حضرت عشق در پناه خدا به سلامت برو سفر آقا آمدیم از برای بدرقه ات همه ی ایل ما فدای شما راهی شهر مکه ای خیر است حجتان بی خطر بدون بلا دختران تو یک به یک مریم پسران تو یک به یک عیسی قاسم آورده با خودش نجمه اکبر آورده با خودش لیلا همه سیراب مشک آب عمو همه مدیون غیرت سقا چه حیایی چه عصمتی دارد جان فدای سه ساله ات آقا می فرستی رباب را مروه شیرخواره می آوری به منا خواهرت را خودت سوارش کن محملش را درست کن این جا ذره ای خاکی است چادر او گریه اصلا برای چه حالا؟! نکند رفته ای به روز دهم نکند رفته ای به کرب و بلا در شلوغی مفرط گودال تشنه ای ذبح می شود تنها بدنش زیر نیزه ها مانده سرش اما به دامن زهرا پیش چشم حسین یک لشکر می رود سمت خیمه ی زن ها گوشواره ز گوش می افتد چند خلخال می رود یغما وای از قتل عام آل رسول وای از داغ روز عاشورا @nohe_sonnati
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد وقتی که می رفتند پشت پای آن ها چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد پائین پای ناقه مریم گریه می کرد دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد این است آن داغ عظیمی که برایش حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد این است زینب بانویی که زیر پایش زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد بوسید اکبر دست های مادرش را در زیر چادر، ام لیلا گریه می کرد بر روی دامن مادری در گوش طفلش آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه با گفتن بابا، بابا گریه می کرد در زیر پای محمل مستوره ی عشق منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد وقتی که می رفتند عالم سینه می زد وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد @nohe_sonnati
غمگینم و شوقِ لبالب از بیانم می رود دارد غریب و خسته یارِ مهربانم می رود دار و ندارم از وطن رخت سفر را بسته و سست است زانوانم و تاب و توانم می رود ای شهر پُر اندوه، ای کابوسِ کوچه الوداع با خاطراتِ از مدینه مرثیه خوان می رود مقصد به ظاهر کعبه اما راهیِ مقتل شده پشت سرش اشکی روان از دیدگانم می رود آورده با خود هرچه دارد را که قربانی کنَد خورشید و ماه و کهکشان و آسمانم می رود وقتِ اذان زل می زند تا بر علیِ اکبرش یک بغض دردآلود، در صوتِ اذانم می رود در هر قدم با غصه و دلشوره ی زینب مدام یک داغِ دائم شعله ور در استخوانم می رود بر خاک می نشیند و تا آب می نوشد حسین جان می دهم! آرامش از روح و روانم می رود این کاروان با آه بسته بند محمل را اگر- بند دلم شد پاره چون جانِ جهانم می رود بی تابم و دلواپسم! تندی نکن! آرامتر... «ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود»! @nohe_sonnati
گفته بودم، که به هر جا بروی می آیم گرچه آواره به صحرا بشوی می آیم گفته بودم، به سفر یا به حضر یار توام در غم و درد و بلا، مونس و غمخوار توام زینب آن نیست که تنها بگذارد بروی ترسم ای یوسفِ من، طعمه ی گرگان بشوی مادرم پیرهنی بافته بر قامت تو بر تنت کن، که عدو نشکند این حرمت تو آری امنیتِ مظلوم دگر رفته ز دست کار خونبار شده، پیکر و سر رفته ز دست دانم ای سرورِ من، وقت قیام است حسین نوبت ریختنِ خونِ امام است حسین کاش یک مو ز سرت کم نشود، سرورِ من کاش جای تنِ تو، لِه بشود پیکر من خواب دیدی که تو را خوانده شهادت، آری و مرا خوانده خدا بهرِ اسارت، آری تو که اَسرارِ دلِ خواهر خود می دانی مو پریشان شدنِ من به غمت اَرزانی وقت آن است که بار و بُنه را بربندیم چند تا معجرِ محکم، همه بر سر بندیم وقتِ آن است که بر امر تو معطوف شویم شاهدِ کعب نی و روضه ی مکشوف شویم دانم آخر ز غمت خونِ جگر می ریزم دست و پا می زنی و خاک به سر می ریزم وقت آن است که در نیمه شب اقدام کنی با همه اهل حرم یاریِ اسلام کنی باید از شهر مدینه بروی سوی قتال یا ز محراب و ز مسجد بروی تا گودال مقتلِ سرخِ تو پیداست، بیا تا برویم "کربلا منتظر ماست بیا تا برویم" من در این نهضتِ خون، بر تو کمک خواهم داد زیر خنجر بروی، تن به کتک خواهم داد چون روَد رَأسِ تو بر نیزه، قسم بر حسنم سرِ خود را به لبِ چوبه ی محمل بزنم زیر چکمه نروی، دین خدا می میرد به اسیری نروم، کرب و بلا می میرد همه اصحاب و بنی هاشم اگر کشته شوند کشته ها روی هم ای یار اگر پشته شوند ذره ای بعدِ تو از پای نخواهیم نشست تا نفَس داریم بر جای نخواهیم نشست این پیام است که پرچم شود از خونِ شهید آهِ مظلوم، چو ویرانه کند کاخ یزید @nohe_sonnati
دوبیتی دل از مدینه بریده ، خدا نگهدارت ز سینه آه کشیده ، خدا نگهدارت برو که مادر تو بهر دیدنت آید به قتلگاه خمیده ، خدا نگهدارت @nohe_sonnati
مدینه حسینت کجا می‌رود؟ اگر می‌رود، شب چرا می‌رود؟ غریب وطن نیمه‌شب از وطن غریبانه پیش خدا می‌رود دلِ شب خدا را صدا می‌زند چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟ اجل پیش رو، مادرش فاطمه، به دنبال او از قفا می‌رود به تعجیل رو در کجا می‌برد؟ مگر سر برای خدا می‌برد؟ صدای جرس آه جان بر لب است جگرسوز چون ناله ی زینب است «طِرِمّاح» یک لحظه محمل مران! خدا را! که وقت نماز شب است نفس‌ها همه ناله ی یا حسین دعاها همه سوز و تاب و تب است به هر منزلی مرگ، چشم انتظار به هر محملی نغمه ی «یارب» است شما هم چو مرغ شب، ای ناقه‌ها! بنالید با زینب، ای ناقه‌ها! شب است و بیابان پر از ولوله مدینه دعا کن به این قافله همانا به شوق وصال خدا گرفتند از دیگران فاصله خدا رحم آرد به حال رباب که بر کف گرفته کمان حرمله پدر را ببرّند لب‌تشنه سر پسر را ببندند در سلسله شرار جگر شمع محمل شده نوای جرس آتش دل شده مدینه دعا کن برای حسین که خالی بُوَد در تو جای حسین مدینه مدینه دگر نشنوی دل شب صدای دعای حسین مدینه به اهل مدینه بگو که فرداست روز عزای حسین خدایت دهد صبر، ام‌البنین! که عباس گردد فدای حسین دلش یاد رخسار پیغمبر است نگاهش به روی علی‌اکبر است مدینه دعا کن که این انجمن بیایند بار دگر در وطن از آن بیم دارم که دخت علی ز شش یوسف آرد یکی پیرهن از آن بیم دارم که رأس حسین لب تشنه گردد جدا از بدن از آن بیم دارم که پرپر شود چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن الهی به دنبال این کاروان بُوَد روز و شب اشک «میثم» روان @nohe_sonnati
تضمین چند بیت از قصیده ی مرحوم شهریار میل دل کندن از این دار فنا دارد حسین شوق دیدار خدای کبریا دارد حسین با عزیزان صحبت خوف و رجا دارد حسین (شیعیان دیگر هوای نیوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین) راه افتاد از مدینه کاروان آفتاب حیدریون در رکاب و فاطمیون در حجاب زینب و لیلا و فضه، ام کلثوم و رباب (بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین) آبروی آسمان ها بر روی مرکب نشست با نگاهی با وداعی رشته ی دل ها گسست در حرم عهد شهادت با خدای خویش بست (از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین) راهی دشت بلا شد با دلی از غم دونیم کعبه هم می خواست باشد همرهش، مثل نسیم می رود تا کربلا راه صراط المستقیم (می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از این ها حرمت کوی منا دارد حسین) با دلی خون می رود از مروه تا کوی صفا می کند پیک اجل همراهی او از قفا مکه و کوفه رهایش کرد در دام جفا (دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند مشکل دوتا دارد حسین) خون خود را رهنمای دین و امت می کند خلق را دعوت به ایثار و شهادت می کند گرچه دشمن بد کند او باز رأفت می کند (آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین) مانده فرزند علی در بین قومی کینه توز دشنه بر کف رو به مقتل کرد شمر تیره روز شاه عالم، کنج مقتل با دعایی سینه سوز (دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین) گوشه ی گودال می آید صدای ویلتا خواهری در رفت و آمد هست سمت خیمه ها زیر پای شمر می لرزد زمین کربلا (شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین) @nohe_sonnati