eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.9هزار دنبال‌کننده
352 عکس
28 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
فرا رسیدن شعبان مبارک ای عشاق نزول رحمت یزدان مبارک ای عشاق بزرگ عید محبان مبارک ای عشاق قدوم حضرت جانان مبارک ای عشاق اگر در عالم ایجاد شور و زمزمه است ولادت گل نرجس عزیز فاطمه است امام عسکری از شوق روی دلبندش نخواهد این که بگیرد نظر ز فرزندش ربوده دل ز پدر، بین گریه، لبخندش شده ست طاق بهشت، ابروان پیوندش  به آن خجسته جمال و به آن حمیده صفات به خال هاشمی او محمدی صلوات تمام ماه رخان را منظم آوردند از آسمان مه و خورشید با هم آوردند   ستاره های درخشان، فراهم آوردند و باز، پیش رخ ماه او کم آوردند کمان ابرو و چشمان نافذش زیباست نوشته اند که طاووس جنت الزهراست عزیز فاطمه لب را به خنده تا وا کرد  خدای داند و بس در جهان چه غوغا کرد  امین وحی خدا، خویش را مهیا کرد  هزار دسته‌ی گل، هدیه بر ملیکا کرد مپرس این که ملیکا که بوده یا او کیست ملیکه ی همه افلاک و مادر مهدیست چه دختری! که ز شه زادگان رومی بود  نبی در عالم رویا مدیح او فرمود مسیح در نظرش آمد و وِرا بِسُتود وَ در مکاشفه ای بعدِ گفت و بعدِ شُنود به یک اشاره ی زهرا ز اهل ایمان شد عروس فاطمه با دست او مسلمان شد به یمن مقدم او عرش نور باران شد نصیب عرش نشینان دم بهاران شد  از آن زمان که رخ ماه او نمایان شد هزار شکر که مولای اهل ایمان شد تن فسرده ی ما را حیات خواهد داد زمانه را ز ستم ها نجات خواهد داد نگاه دلبریش دل ربوده از مادر صدای حیدریش در فضا طنین گستر پدر ز مادر و مادر بگیردش ز پدر که جبرئیل و ملائک به گفته ی داور وجود اقدس او را به آسمان بردند بهشت را به میان بهشتیان بردند اگر چه شد دل نرجس ز دوری اش بی تاب سه روز دیده ی مادر نمی نشست به خواب پس از سه روز شد آخر ز دیدنش شاداب بگو به حضرت نرجس، امان ز قلب رباب نسیم از دل غمدیده اش توان می بُرد سه شعبه اصغر او را به آسمان می بُرد لوای دولت او تا در احتزاز شود  بزرگ پرچم اسلام در فراز شود مسیح پشت سرش گرم در نماز شود به کعبه تکیه کند بغض بسته باز شود دوباره تازه نماید بهار هم عهدی صَلا زند که أنا المُنتقِم، أنا المهدی لوای نصرُ مِنَ الله را کِشد بر دوش شرارِ فتنه ی کفّار می کند خاموش ز آبشار نگاهش حرم شود مدهوش رسد صدای اذانش ز بام کعبه به گوش نه آن اذان که بگویند قوم نا آگاه اذانِ أشهد أنَّ علی ولیُّ الله به انتقام عزیزان ز جای برخیزد ز خاک، آن دو ستمکار را برانگیزد به نخل خشک شده آن دو را بیآویزد شرار شعله به آن دو شرور میریزد به جرم اینکه ربودند حق حیدر را به پیش ساقی کوثر زدند کوثر را امیر عالم ایجاد یا اباصالح سلام ما به شما باد یا اباصالح کنار پنجره فولاد یا اباصالح زنم به شوق تو فریاد یا اباصالح خدای را به امام غریب می خوانم به شوق دیدنت، أمَّن یُجیب می خوانم بیا که آینه زین بیش شرمگین نشود بیا که هجر تو بر نفع خصم دین نشود بیا که خون به دل و جان مومنین نشود تحمّلِ غم هجر تو بیش از این نشود! بیا که فاطمه چشم انتظار دولت توست امید خسته دلان جهان، حکومت توست بیا که شیعه نشسته ست در محن آقا چکیده خون دل لاله در چمن آقا من از کدام ستم آورم سخن آقا عراق،سوریه، بحرین ، یا یمن آقا قسم به حضرت زهرا بیا بیا مهدی! به آه زینب کبری بیا بیا مهدی! @nohe_sonnati
ای آبروی مکه و ای زینت حجاز نامت کنار پرچم قرآن در اهتزاز در عالم عرب شدی از عشق سرفراز تو اولین زنی که چنین داشت امتیاز همراه مصطفی و علی خوانده ای نماز هر جا حدیث ثروت رویایی تو بود تاریخ محو سعی و توانایی تو بود مکه نمک پذیر پذیرایی تو بود مهر محمدی همه دارایی تو بود چشم تو بود و موهبت سید حجاز ایثار در حیات تو رنگی دگر گرفت احسان به پاس تو شرفی بیشتر گرفت هر کس که از شکوه و مقامت خبر گرفت این مژده از روایت خیرالبشر گرفت بر تو سلام داده خداوند بی نیاز چشمت به چشم احمد و قلبت منور است این همسری به کل دوعالم برابر است در دامنت گلی است که از عرش برتر است خیر کثیر بودی و زهرات کوثر است ای مادران همه ز حیای تو سرفراز مکه به مهرْ پروری ات فخر میکند هر بنده ای به سروری ات فخر میکند هر حجتی به مادری ات فخر می کند ختم رسل به همسری ات فخر می کند ای در قبول و خدمت اسلام پیشتاز آن قدر بی نظیری و آن قدر بی بدیل با اشتیاق مدح تو را گفته جبرئیل جاری است شهد مهر تو در نهر سلسبیل آخر چه غم ز طعنه ی یک عده ای بخیل آری زن حسود زبانش بُود دراز ای آن که هست چادر تقوی تو را لباس چون روز روشن است به افراد حق شناس در بین همسران نبی ای بهشت یاس با تو نبوده است کسی قابل قیاس تو برتری ز جمع زنان با صد امتیاز اسلام را که بر همه گان سروری کند تیغ علی و ثروت تو یاوری کند تا لحظه ای که حکم خدا داوری کند احمد کنار توست که پیغمبری کند بودی برای ختم رسل یار چاره ساز ای همدم امین قریش ای زن امین هستی تو برگزیده ی خلاق عالمین تاریخ شاهد است که در عرصه زمین تنها سزد به شأن شما "ام مومنین" ای مادر شریف ترین دختر حجاز @nohe_sonnati
دوبیتی در ظلمت جهل، نور مهتاب علی است مصداق رکوع و سجده ی ناب علی است در شام اگر چه بی نمازش خواندند مظلوم ترین شهیدِ محراب علی است @nohe_sonnati
خداحافظ ای ماه خوب صیام خداحافظ ای رحمت مستدام خداحافظ ای سفره های سحر نماز و دعا و قعود و قیام رسیدیم از این فیض تا عید فطر از آن حسن مطلع به حسن ختام چه ماهی که با لطف حق شد شروع چه ماهی که با لطف حق شد تمام چه شب های اُنسی چه حال خوشی که پُر می شد از عطر رحمت مشام چه محروم باشم چه مرحوم، باز به لطف خدا چشم دارم مدام اگر عقده داری چو من در گلو اگر از گناهان شدی تلخ کام به دربار حق رو کن و زیر لب ببر نام زهرا "علیها سلام" بگو مهر او هست در سینه ام به اولاد زهرا غلامم، غلام اگر شاهدی از تو درخواست شد برای ملائک بگو این کلام دو چشمم عزادار آن تشنه ای است که بر زخم او نیزه شد التیام عقب مانده های حُنین و اُحد گرفتند از آن بی کفن انتقام تنش پایمال سم اسب شد عیالش روان شد به بازار شام فدای رقیه که در راه حق فدا شد برای بقاء قیام @nohe_sonnati
بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد برای گنبد و گل دسته که نیامده است گدا به خانه ی ارباب التجا دارد کنار صحن و سرای پیمبر اکرم خرابه بودن آن آستان "چرا" دارد به احترام امامان شیعه در آن جا اگر مدینه بسازیم باز جا دارد جبین بسای به خاک درش که این درگاه به قدر چشم همه خلق توتیا دارد به جبرئیل کند فخر از سعادت خویش کبوتری که در آن جا برو بیا دارد کجا رواست که قبرش غریب و ساده شود کسی که در همه تاریخ آشنا دارد بقیع و غربت آن را چه خوب می فهمد دلی که انس به گل دسته ی رضا دارد به خط خون به سر کوچه ی بنی هاشم نوشته اند که "یک دست هم صدا دارد" به خاکبوسی آن آستان مرا ببرید که این گلوی رمق دیده عقده ها دارد @nohe_sonnati
چنان لبریز از علم است لبهای سخندانش که انگشت فقاهت می مکد طفل دبستانش بنازم قدرت علمی قال الصادق او را که در دنیا تمام فرقه ها هستند خواهانش عجب زیبا شناساند به عالم خلق خلقت را مفصل گفته توحیدِ مفضل شرح عرفانش یقین دارم که خود دستی بر آتش داشته ورنه کجا اینقدر آگاه است کس از خلق یزدانش چنان تصویر سازی کرده از آرایش افلاک که گویا هست گردنبد دنیا در گریبانش میان آن همه شاگرد پای درس خود مولا کسی میخواست تا افشا کند اسرار پنهانش خداوندا چه بود آیا ملاک حضرت صادق که میشد نوجوانی چون هشام آرامش جانش هشامی که به زانو آورد در بصره مفتی را هشامی که تجلی میکند منطق ز برهانش سخن از چشم و گوش آرد به اثبات ولی الله کند مغلوب هر کس را به نور عقل و وجدانش چنان زیبا که بر لب های مولا خنده می کآرد چنان زیبا که منبرها شود تعریف جریانش بعید اصلا نباشد اینچنین غواص هشیاری در آن کشتی که دست حجت الله است سکانش صفای مَدرسش عطر جنان دارد مگر مولا به جای گل بهاران کاشته در خاک گلدانش کتاب الله را قرآن ناطق اوست پس حتما مصوّر میکند اسلام را تفسیر قرآنش نبوت درکلاس درس او معنای کامل شد غدیر از حلم او احیا شده جان ها به قربانش پس از این گنج ها را در پس ویرانه میبینی اگر دقت نمایی در بقیع و قبر ویرانش پیاده، بی عبا در خلوت شب میبرند او را چه می خواهند این قوم سراپامست از جانش درِ آتش زده او را به یاد مادرش انداخت پریشان بود مادر نیز از حال پریشانش اگر چه از جفای دشمنان مسموم شد امّا مدینه سر به سر غم بود در شام غریبانش فدای آن تن پاکی که بعد ازقتل و غارت ها میان آفتاب و خون رها کردند عریانش فدای خواهری گردم که می بیند برادر را به روی نیزه ها بنشسته و بشکسته دندانش فدای دختری گردم که در دیدار بابایش شکایت دارد از بی معجری با چشم گریانش فدای مادری گردم که با یاد علی اصغر شده در خاطراتش بازهم گهواره جنبانش @nohe_sonnati
چنان پوشیده در نور است آن تندیس زیبایی که باشد یک به یک شایسته ی القاب زهرایی به دنیایش رضا سوگند، از بس محو حق بوده جدا گردیده از آمال او امیال دنیایی سواد معجرش آموخت بر شب پرده داری را غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی نخوانده نامه را پاسخ بگوید دختر موسی به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید: پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را مگر علم لدنی گفته او را جای لالایی؟ شفاعت می کند از شیعیان در عرصه ی محشر تصور کن چقدر آن روز می گردد تماشایی دمی که دید در غربت گرفتار است مولایش علم بر دوش شد در یاری مولا به تنهایی کنیز شوکت شاهانه ی او مادر گیتی غلام همت مردانه ی او بود آقایی مسیر راه از فیض شما شد جاده ی رحمت به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا ز فرزندان زهرا می شود با گل پذیرایی تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب خدا شایسته اش دیده برای حکم فرمایی غبار قبرت از علم لَدُن پر بوده تا رفته فقاهت از سر کویت به سر حدِّ شکوفایی به دریای علومت دیده ام جمع فقیهان را چنان غواص ها در حال اقیانوس پیمایی بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب نفس بودند ز انفاس شما آموختند اعجاز عیسایی به پیشت مجتهد با علم و عارف با عمل آید حساب عاشقان پاک است ازاین وسواس مبنایی دلم با آرزوی "اشفعی لی" می شود آرام که من را جز تولا و تبری نیست دارایی گنه کارم من و ای عصمت حق پرده پوشی کن پناه آورده ام در سایه ات از بیم رسوایی @nohe_sonnati
عرق شرم بر جبینش بود دست حاجت در آستینش بود در هبوتی نجیب سر می‌کرد در سکوتی عجیب سر می‌کرد گرچه بر کار خویش یک‌دله بود کار او بر مدار حوصله بود فاطمه، ذکر هر قنوتش بود یک جهان حرف، در سکوتش بود مصطفی گفت: صحبتی داری؟ به گمانم که حاجتی داری! سخن آغاز کن امیر سخن! باز بنشین تو بر سریر سخن مرتضی گفت: یا رسول الله تو که هستی ز قلب من آگاه کودکی بودم و جوان شده‌ام پهلویت بوده پهلوان شده‌ام سخنت بوده است گفتارم سیره‌ات بوده است رفتارم وقت آن است فکر یار کنم همسری خوب اختیار کنم خواستگارم، غلامتان هستم عبد دار السلامتان هستم در وجودم تمام همهمه است رونق زندگیم فاطمه است آیه‌ی "انّما" شکوفا شد گل لبخند مصطفی وا شد گفت احمد که حُسن خاتمه است حرف آخر کلام فاطمه است پیک جان جای کوثرش آمد مصطفی پیش دخترش آمد گفت با او کلام دلبر را می‌شناسی تو خوب حیدر را دخترم ای بهشت مینویم من که خوشبختی تو می‌جویم ... ای یگانه حبیبه‌ی ازلی راضی استی به ازدواج علی؟ عرق شرم بر جبینش بود دست بیعت در آستینش بود در هبوتی نجیب سر می‌کرد در سکوتی عجیب سر می‌کرد "یاعلی" ذکر هر قنوتش بود یک جهان حرف در سکوتش بود احمد از پیش کوثرش برخواست بانگ الله اکبرش برخواست قند شد آب در دل خورشید ماه آمد به منزل خورشید سائل از خاکبوسی‌اش می‌گفت از لباس عروسی‌اش می‌گفت امّ سلْمه قصیده‌ای می‌خواند غزل نو رسیده‌ای می‌خواند در هیاهوی خانه‌ی زهرا گوشه‌ای بغض کرده بود اسماء آرزوی خدیجه در یادش وعده داده است تا کند شادش تا رسیدند جان و جانانه جا گرفتند کنج یک خانه رو به محراب راز آوردند هر دو با هم نماز آوردند هر دو تا رو به یک خدا کردند خالق عشق را صدا کردند اشک شوق بهشت دیدن داشت لذت سرنوشت دیدن داشت ماه با آفتاب زیبا بود تابش و بازتاب زیبا بود لیف خرما اگر چه فرش شده با شما خانه مثل عرش شده اصلاً این خانه خالی‌اش بهتر آب زمزم زلالی‌اش بهتر رونق خانه‌ی علی زهراست جان و جانانه‌ی علی زهراست خانه خالی ولی صفا دارد مروه هم رو به این سرا دارد خانه‌ای همطراز عرش خدا قبلگاه نماز عرش خدا خانه‌ای دلگشاتر از عالم خانه‌ای "هل اتی" تر از حاتم خانه‌ای جانْ پناه مظلومان خانه‌ای دلنواز محرومان کاش این بیتِ ساقی کوثر در امان باشد از گزند خطر دور باد از کرانه‌اش آتش نرود سمت خانه‌اش آتش خانه‌ای را که وحی در می‌زد دست نامحرمی شرر می‌زد در این خانه ازدحام شود کاش این قائله تمام شود بانوی خانه در امان باشد شمع و پروانه در امان باشد ولی افسوس کار بدتر شد آنچه باید نمی‌شد آخر شد @nohe_sonnati
اگر زبان بگشایی فصاحت پدری را به لکنت آوری از نکته ای زبان دَری را جهانِ عاشقِ رویت که سر ز پا نشناسد برای روز قیامت گذار جلوه گری را شکر فشانی "اَحلی مِنَ العسل" که سرودی کشانده است به تاریخ کربلا "طبری" را تو قاسمیّ و قسم بر علیّ اکبرِ لیلا که دیده اند به روی تو هم پیامبری را نقاب باز کن از رُخ که آفتاب ببیند در آسمانِ ولایت ستاره ی سحری را وداع دیدنیت با عمو، به چشم کشیده شکوه و الفت دیرینه ی پدر_پسری را دمی که شد تن پاک تو پایمال سُتوران مخدرات چشیدند طعم خونجگری را @nohe_sonnati
اگر زبان بگشایی فصاحت پدری را به لکنت آوری از نکته ای زبان دَری را جهان عاشق رویت که سر ز پا نشناسد برای روز قیامت گذار جلوه گری را شکر فشانی"احلی من العسل" که سرودی کشانده است به تاریخ کربلا "طبری" را تو "قاسمی" و قسم بر علیّ اکبر لیلا که دیده اند به روی تو هم پیامبری را نقاب باز کن از رخ که آفتاب ببیند در آسمان ولایت ستاره سحری را وداع دیدنیت با عمو به چشم کشیده شکوه و الفت دیرینه ی پدر-پسری را دمی که شد تن پاک تو پایمال ستوران مخدرات چشیدند طعم خونجگری را @nohe_sonnati
اصلا حسین جنس تنش فرق می‌کند ارباب بی کفن کفنش فرق می‌کند بوسیدنی است قاری قرآن لبش ولی ارباب ما لب و دهنش فرق می‌کند زینب علم به دوش و ابالفضل غرق خون اردوی عشق مرد و زنش فرق می‌کند حر و حبیب و عابس بی دل، زهیر و جون اصحاب عشق پنج تنش فرق می‌کند در زیر قبه هیچ نمازی شکسته نیست مهمان کربلا وطنش فرق می‌کند با عمه گفت دخترک زجر دیده ای این زجر سنگدل زدنش فرق می‌کند @nohe_sonnati
شب جمعه شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه ی قتلگاه می آیم با دم آه آه می آیم مادرش آمده است می دانم روضه ی "یابُنَیَّ" می خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت (تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر ميزدند زينب را) (تيغشان مانده بود در گودال با سپر ميزدند زينب را) شب جمعه است روضه خوان زهراست مجلسی گوشه ی حرم بر پاست یکی از گودی زمین می خواند یک نفر روضه اینچنین می خواند (لب گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده) (آن طرف تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده) (عزت آب و آبروی حرم زیر یک چکمه بی سر افتاده) شب جمعه است مبتلا شده ایم باز مهمان کربلا شده ایم رو به سمت حرم بایست به او السلام علی الحسین بگو @nohe_sonnati