eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.9هزار دنبال‌کننده
352 عکس
28 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
در سفرهایم تو را مقصد تصور می‌کنم در خیالم آنچه را باید تصور می‌کنم آرزوهای حرم را شعر می‌گویم؛ سپس هر چه را روی لبم آمد، تصور می‌کنم در خیالات خودم مثل کبوترهای تو سنگِ روی قبر را گنبد تصور می‌کنم پرچمی را سبز و رقصان روی دوشِ گنبدت هر زمان که باد می‌آید، تصور می‌کنم شب به شب دریای اشکِ زائرانت دیدنی‌ست زیر نور ماه، جذر و مد تصور می‌کنم دور تا دور مزارت را به جای سنگ و خاک یک حرم زیباتر از مشهد تصور می‌کنم روبروی چشمِ خیسِ خود ضریحی نقره‌کوب کوریِ چشمِ حسود و بد تصور می‌کنم شمعم و با اشک‌های روضه‌ات جان می‌دهم هق‌هقم را در حرم اَشهد تصور می‌کنم @nohe_sonnati
زیاد شعر نگفتیم در رثای بقیع زیاد پر نگشودیم در هوای بقیع چه روضه‌ها که نخواندند روضه خوان‌هامان چه گریه‌ها که نکردیم پا به پای بقیع همیشه هشتم هر ماه روضه می‌گیریم به یاد هشتم شوال و ماجرای بقیع هنوز مادر عباس روضه می‌خواند تنیده در نفس باد، روضه‌های بقیع و شاعری که دلش را به دست باران داد نوشت غربت بی انتها به جای بقیع نوشت پیکر زهرا میان این خاک است کجاست مرقد زهرا؟ بگو کجای بقیع؟ خدا کند که بیاید همان که می‌سازد (چهار گنبد فیروزه‌ای برای بقیع) @nohe_sonnati
چارتا گنبد کنار هم، عجب قابی! که نیست خیره‌ام‌ شب‌ها به سمت چار مهتابی که نیست چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد می‌روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست گوشه‌ی صحن حسن می‌ایستم با احترام دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست در میان زائران گاهی به کنجی قانعم گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست با دو رکعت عاشقی بالای سر، حالم خوش‌ست سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست می‌روم نزدیک سقّاخانه‌ی ام البنین تشنه‌ام، باید بنوشم جامی از آبی که نیست خادمی می‌بیندم هرگاه پلکم بسته ماند با پر قو می‌شوم بیدار از خوابی که نیست صحن و ایوان و رواقی نیست شاید، من ولی حاجتی دارم که می‌گیرم از اربابی که هست @nohe_sonnati
بر دشمنان عترت و قرآن هماره در هر نفس نفرین و لعن بی شماره اینان که بدتر از نصارا و یهودند فرزند شیطان، خصم دین، آل سعودند بر مکتب اسلام و ایمان حمله کردند با آیه‌ی قرآن به قرآن حمله کردند اینان نه یک مذهب که یک حزب پلیدند نسل ابوسفیان و مروان و یزیدند دل‌هایشان از تیره‌گی پُر، خالی از نور چشمانشان در این جهان و آن جهان کور بر آل یاسین ظلم، از حد بیش کردند تفسیر قرآن را به رأی خویش کردند خصم خدا، خصم نبی، خصم کتابند از کفرشان سنّی و شیعه در عذابند گویند مشرک زائر ختم رسل را خوانند مرده از جهالت عقل کل را در چاهِ جهل و تیره‌گی ماندند، ماندند گویی به عمر خویشتن قرآن نخواندند یعقوب کز بوی پسر قلبش صفا یافت چشم وی از پیراهن یوسف شفا یافت آن تکه‌ی چوبی که موسی را عصا شد هم بحر را بشکافت و هم اژدها شد روزی که عیسی مرده‌گان را زنده می‌کرد بر جهل این اُشتر چران‌ها خنده می‌کرد رو تیره، دیده کور، دل، آلوده و چرک از پای تا سر کفر و از پا تا به سر شرک بوزینه‌هایی بر فراز منبر وحی یار شیاطین، دشمن پیغمبر وحی بر تربت پاک امامان حمله کردند خواندند قرآن و به قرآن حمله کردند در بغض اولاد علی بیداد کردند اَسلاف خود را در شقاوت یاد کردند با دست آن پرورده‌های دست شیطان شد تربت پاک حسن با خاک یکسان کُشتند با دعویّ دین یاران دین را کردند ویران قبر زین العابدین را پنجم امام ما که جان ما نثارش گردید با سطح زمین یکسان مزارش آمد جسارت بر کتاب ناطق ما ویرانه شد قبر امام صادق ما دادند پاداش امیرالمؤمنین را کردند ویران مرقد امّ البنین را قبر شهیدان اُحد ویرانه گردید شهر مدینه سر به سر غم‌خانه گردید ویران شد از بیداد آن قوم ستمگر قبر اُم و ابن و اَب و عمّ پیمبر ای کافران! اجر رسول الله این بود؟ یا احترام آن زیارتگاه این بود؟ لعن ابد را تا ابد بر خود خریدید الحق که یکسر آل مروان و یزیدید صد شکر کان جا قبر زهرا بی نشان بود از دیده‌ی ناپاک ناپاکان نهان بود ورنه از این بیدادگران حرامی می‌شد به ناموس خدا بی احترامی اسلاف این نامردها با تازیانه کُشتند ناموس ولایت را به خانه آتش زدند از راه کین بیت الولا را بیت الولا نه خیمه‌های کربلا را اجداد اینان در سقیفه عهد بستند پیشانی فرزند زهرا را شکستند اسلاف این ناپاک‌ها خنجر کشیدند سر از تن فرزند پیغمبر بریدند اینان همه مغضوب زهرای بتول‌اند ملعون قرآن و خداوند و رسول‌اند دائم به قرآن حمله‌ور با نام قرآن چون غُدّه روییدند بر اندام قرآن یارب به پیشانیّ مجروح پیمبر یارب به قرآن و به زهرا و حیدر یارب به خون اوّلین یار ولایت تنهاترین قربانی دار ولایت یارب به رازی که علی با چاه گفته یارب به غم‌هایی که او در دل نهفته یارب به باغ حیدر و یاس کبودش یارب به آن بیتی که بالا رفت دودش تا آتش قلب محبّان را نشاید تا انتقام آل عصمت را ستاند رخت فرج بر قامت مهدی بپوشان بر تشنه‌گان، جام وصالش را بنوشان @nohe_sonnati
...من زائر نگاه توام از دیار دور آن ذره‌ام که آمده تا پیشگاه نور در نام تو چه حس غریبی نهفته است در نام تو چه خاطره‌ها می‌شود مرور آقا غریب هستی و وقت سرودنت حسی غریب در دل من می‌کند ظهور من هم غریب مثل تو یا أيها الغریب من کی صبور مثل تو یا أيها الصّبور با تو چقدر ماهیتم فرق می‌کند مانند ایستادن شب در حضور نور در پیشگاه آینه مرد مقربی تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی ای نور روشنای دل و خانهٔ نبی ای جایگاه عرشی تو شانهٔ نبی روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است نور تو ابتدای جهان، روح عالم است از قلب تو ندیده‌ام آقا رحیم‌تر از بخشش و کرامت دستت کریم‌تر حاتم به دست بخشش تو بوسه‌ها زده است نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است... سنگ صبور، مأمن غم‌ها و دردها ای خانه‌ات پناه همه کوچه‌گردها صلحت حماسه‌ای‌ست که با روضه توام است صلحت چقدر آینه‌دار محرم است باید شناخت صبر و شکیبایی تو را باید گریست یک دهه تنهایی تو را در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه غربت همیشه با دل تو توام است، آه هر لحظهٔ تو بوده نشان از غریبی‌ات وای از غم دل تو، امان از غریبی‌ات هر روز شهر بر غمت افزود وای من دشنام بود و نام علی بود وای من عمری غریب بوده ولی صبر کرده‌ای مانند لحظه‌های علی صبر کرده‌ای شیعه همیشه داشته داغی وسیع را داغ وسیع غربت تلخ بقیع را یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام یک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام یک قطعه که شنیدن آن گریه‌آور است آن قطعه‌ای که مدفن مخفی مادر است شیعه همیشه داشته داغی وسیع را داغ وسیع غربت تلخ بقیع را در این هجوم درد و غم و داغ بی‌امان صبری دهد خدا به دل صاحب‌الزمان @nohe_sonnati
آتش بزن ای غم! تمام پیکرم را لبریز کن از خون، دل و چشم ترم را ای آه و ناله! راه بغضم را بگیرید تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را خانه خرابم کرد سیل اشک، وقتی کردم نظاره تربت پیغمبرم را بگذار تا از غربت زهرا بکوبم بر پنجره‌های بقیع او سرم را ای کاش چون پروانه‌ای در ماتم او آتش بسوزاند همه بال و پرم را اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه؟ این غم شراره زد دل غم‌پرورم را آتش مزن بر دفتر شعر "وفائی" ای اشک غم! رنگین نمودی دفترم را @nohe_sonnati
از صفای ضریح دم نزنید حرفی از بیرق و علم نزنید گریه‌های بلند ممنوع است روضه كه هیچ، سینه هم نزنید كربلا رفته‌ها! كنار بقیع حرفی از صحن و از حرم نزنید زائری خسته‌ام نگهبانان به خدا زود می‌روم، نزنید! زائری داد زد كه نامردان تازیانه به مادرم نزنید غربت ما بدون خاتمه است مادر ما همیشه فاطمه است كاش درهای صحن وا بشود شوق در سینه‌ها به پا بشود كاش با دست حضرت مهدی این حرم نیز با صفا بشود كاش با نغمۀ حسین حسین این حرم مثل كربلا بشود در كنار مزار ام بنین طرحی از علقمه بنا بشود پس بسازیم پنجره فولاد هر قدر عقده هست وا بشود چارتا گنبد طلایی رنگ چارتا مشهد الرضا بشود این بقیعی كه این چنین خاكی است رشك پروانه‌های افلاكی است در هوایش ستاره می‌سوزد سینه با هر نظاره می‌سوزد هشت شوال آسمان لرزید دید صحن و مناره می‌سوزد بارگاه بقیع ویران شد دل بی راه و چاره می‌سوزد این حرم مثل چادر زهراست كه در اینجا دوباره می‌سوزد این حرم مثل خیمه‌ی زینب كه در اوج شراره می‌سوزد سال‌ها بعد قدری آن‌سوتر چند قرآن پاره می‌سوزد @nohe_sonnati
گلویم خشک از بغض‌ست و چشمانم ز باران، تَر پریشان‌ست احوال من از حالی پریشان‌تر مزار جانشینیان نبی را بی نشان کردند و می‌دانند خود را از مسلمانان مسلمان‌تر گمان ذره‌ها خاموشی خورشید بود اما نفهمیدند بیش از پیش می‌گردی فروزان‌تر ولی می‌بینم این بدکارها از کار خود روزی پشیمانند این دنیا و آن دنیا پشیمان‌تر دلت آرامگاه پنج جنت‌آفرین باشد بهشتی را ندیدم از بهشت تو گلستان‌تر تو را قدری نهان‌ست ای زمینِ خاکیِ یثرب ولیکن در وجود خاکی‌ات قدری‌ست پنهان‌تر رسیده زائری بی جان که جان گیرد ز دیدارت چه می‌بیند که برمی‌گردد از پیش تو بی‌جان‌تر تو می‌باری به حال زائر و زائر به حال تو تو از دل می‌شوی ویران‌تر و دل از تو ویران‌تر برایت خواب‌ها دیدیم، روزی آستانت را بنا خواهیم کرد از طوس هم حتی چراغان‌تر @nohe_sonnati
عادت به گنبد داده‌ام چشم ترم را این بارگاه اما به هم زد باورم را در روضه‌ات می‌سوزم و امیدوارم بادی به سویت آورد خاکسترم را سنگین شده بر شانه‌هایم، می‌گذارم روی ضریحی که نمی‌بینم، سرم را آباد کردی خانه‌ام را، زیر دینم باید بسازم پس برای تو حرم را دارایی‌ام را پای گنبد می‌گذارم حتی النگوی طلای دخترم را جبریل هم می‌آید و می‌خواهد این را: بگذار زیر پای زائرها پرم را ... چیزی نمانده تا زمانی که بکوبم بر بام کعبه پرچم یا حیدرم را آل سعودی نیست دیگر می‌توانم راحت ببوسم آستان دلبرم را آن روز می‌خوانم چه زیبا در بقیعت با سجده بر تربت نماز آخرم را @nohe_sonnati
مرغ دل پر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع چار آیینه کجا با هم مجاور می‌شود روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود بین مردم تربت این بقعه نادر می‌شود غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف در جوارش حوزه‌ی علمیه دائر می‌شود گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه مدح مولایم علی ذکر منابر می‌شود تازه از باب قبولی زیارت زائرش تا که سیلی می‌خورد آسوده خاطر می‌شود یک سلام از دور، سهم ما کبوتر‌زاده‌ها چشم دشمن کور، دل این‌گونه زائر می‌شود @nohe_sonnati
دوبیتی ای شمع! بسوز و آب کن ما را هم آسوده ز پیچ و تاب کن ما را هم از گریۀ ما بقیع آباد نشد ای اشک! بیا خراب کن ما را هم @nohe_sonnati
دوبیتی نه گنبد، نه حرم، نه آستانی نه خادم تا از او پرسی نشانی زیارت نامه‌ی این چار قبر است عزا و اشک و آه و نوحه‌خوانی @nohe_sonnati