داغ صادق، شرر سینه ام افروخته کرد
جگرِ سوخته یاد از جگری سوخته کرد
جگری سوخته کز داغ بر افروخته بود
باز هم از اثر زهرِ جفا سوخته بود
بر جگر، آن که ولایت به مَوالی همه داشت
مِحنتِ کشتنِ اولاد بنی فاطمه داشت
آن امامی که لوای شرف افراخته بود
زهرِ منصور به جانش شرر انداخته بود
آه از آن روز که بگرفت ز طاغوتِ زمان
آتش از چار طرف، خانه ی او را به میان!
وَ اندر آن خرمنِ آتش، ولیِ ربّ جلیل
راه می رفته و می گفت: منم پور خلیل
شعله را چون به در خانه تماشا می کرد
یاد آتش زدن خانه ی زهرا می کرد
آن که هم ظاهر و هم باطن ما می داند
با دلش زهر چه کرده است، خدا می داند
روح دین بود ولی بی تب و تابش کردند
شمع کانون وفا بود که آبش کردند
چارمین قبله ی عشق است به دامان بقیع
رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
به این کهولت عمر و به حالت رنجور
مرا دوباره طلب کرده خصم رو سیهم
هنوز از سر من دست بر نمی دارد
خدای من! چه بُوَد در گمان او گنهم
به خانه ام تو ز بام آمدی در این شب تار
بهل؛ چراغ بیارم که من چراغ رهم
چرا نماز شبم را به هم زدی ظالم؟
کشیدی از سر خشم از چه فرش سجده گهم؟
مرا که نیست ز منصورِ سفله، قصد فرار
کشان کشان چه بری اندر این شب سیهم؟
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
امشب چراغِ محفل ما اشک دیده است
دُرّی که دل به خونِ جگر پروریده است
از چشمه سار سینه ی سوزان جدا شده
اشکی که در حریم ولایت چکیده است
امشب که ذرّه ذرّه ی عالم به غم نشست
خورشیدِ علم در دلِ خاک آرمیده است
دردا که در حجاب لحد ناپدید شد!
ماهی که جلوه های خدا را پدیده است
تاریخ در حمایت قرآن، پس از علی
مظلوم تر ز حضرت صادق ندیده است
منصور، دل نداشت که بر حال او نسوخت
سوزان بر او چو خاطر هر آفریده است
او جانِ عالم است که از جور دشمنان
جانش ز غم، فسرده و بر لب رسیده است
روح نماز گرم نماز است و دشمنش
سجّاده ی نماز ز پایش کشیده است
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
این نیمه شب ز خانه کجا می بری مرا؟
پا و سر برهنه چرا می بری مرا؟
برهم زدی دعا و شکستی نماز من
از ذات حق نکرده حیا؟ می بری مرا؟
اهل و عیال من نگران ایستاده اند
دیدند زار و غم زده تا می بری مرا
من را نمانده تاب دویدن، کمی بایست
این قدر باشتاب کجا می بری مرا؟
از بس کشاندی ام، ز نفس اوفتاده ام
ماتم که می کُشی تو وَ یا می بری مرا
از من به جز عدالت و تقوا چه دیده ای؟
کآسیمه سر به کاخ جفا می بری مرا
آخر مرا چه کار به منصور کاین چنین
دنبال خویش چون اُسرا می بری مرا
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
همای قدسم و در آشیانه می سوزم
غریب و غمزده با درب خانه می سوزم
هر آنچه خیر که باشد پراز نشانه ماست
دریغ و درد که خود بی نشانه می سوزم
برای آنکه تسلی دهم به طفلانم
کنار یک یکشان کودکانه می سوزم
نفس نفس زدنم هم نکرد تاثیری
دوان دوان پی مرکب روانه می سوزم
میان شعله گرفتم دم حسین حسین
به یااد کعب نی و تازیانه می سوزم
به یا جد غریبم حسین هر شب و روز
بنالم از دل و با هر بهانه می سوزم
چو دیدم این همه شاگرد ، گرد پیکر خود
به یاد مادر و دفن شبانه می سوزم
#حسین_رئوف
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
یکی می گفت مثل مادرش پشت در افتاده
یکی می گفت بین کوچه ها چون حیدر افتاده
شبیه عمه اش زینب سرِ بازارهای شام
به روی خاک با صورت وَ گاهی با سر افتاده
یکی می گفت همچون مجتبی مسموم شد از زهر
به خود می پیچد و در ذکر مادر مادر افتاده
یکی می گفت تا آتش کشید از خانه اش بالا
به یاد خیمه ها و ماجرای معجر افتاده
یکی می گفت در بزم شراب اشکش برای چیست؟
یکی می گفت شاید یاد یک طشت زر افتاده
یکی می گفت تا شمشیر بالا رفت بر قتلش
به یاد کربلا و نحر از پشت سر افتاده
گریزِ گریه اش تا گوشه ی ویرانه رفت آن دم
که او می دید لرزه بر تن یک دختر افتاده
«رئوفی» بس کن این مرثیه را ، تنها بگو کلِ
مصیبت های آل الله در یک پیکر افتاده
#حسین_رئوف
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
هر که خدا را گشت مظهر می شود صادق
آن دل که گردد با خداتر می شود صادق
دل داده ی حق، دل به هر باطل نمی بندد
خوش آن دلی که پیشِ دلبر می شود صادق
بی عشقِ اولادِ علی دنیا پُر از کِذب است
دنیا به دستِ آلِ حیدر می شود صادق
کسبِ رضایت می کند از احمد و حیدر...
آن بنده ای که چون ابوذر می شود صادق
ما راست می گوییم، حق با غیرِ حیدر نیست
از این جهت بر شیعه رهبر می شود صادق
سرچشمه ی صدق اند کلّ اهل بیت امّا ...
صدّیقه شد زهرا و جعفر می شود صادق
ما را همه از شیعیانِ جعفری گویند
پس در مدارِ شیعه محور می شود صادق
در کارزارِ علم و دانش مردِ میدان اوست
در جبهه ی اسلام، لشکر می شود صادق
علامه ها از علم او تکبیر می گویند
یک جلوه از اللهُ اکبر می شود صادق
از بس که می خوانند واعظ ها حدیث از او
هر منبری را فیضِ منبر می شود صادق
قربانِ آن آقا که بیتِ او حسینیه است
وقفِ عزای شاهِ بی سر می شود صادق
بارانِ چشمش را میانِ روضه می دیدند
با یاد جدّش زار و مضطر می شود صادق
گریه کنانِ جدّ خود را دوست می دارد
با این جماعت، خود برادر می شود صادق
بر او شده منصور، مثلِ جِبتِ والطّاغوت
یاد آورِ غم های مادر می شود صادق
کاشانه اش چون سوخت یاد مادرش افتاد
محزونِ داغِ آتش و در می شود صادق
با آن همه قدر و جلال و آن همه شاگرد
بی مرقد و صحن و کبوتر می شود صادق
یک روز می سازیم با هم مرقد او را
با دستِ مهدی گنبدش زر می شود صادق
نزدیک گشته مرگِ وهّابیتِ کاذب
روزِ فرج دنیا سراسر می شود صادق
#رضا_یزدی_اصل
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
نیمه شب بود و خیل خُفّاشان
مرغ حق زآشیانه می بردند
خانه آتش گرفته و می سوخت
صاحبش را ز خانه می بردند
شعله ها بود و بین آتش و دود
رادمردی یگانه می بردند
آبروی تمام عالم را
خودسران خودسرانه می بردند
نانجیبان امام صادق را
کی؟ کجا؟ صادقانه می بردند
بی عبا، بی عمامه، بی نعلین
پا برهنه شبانه می بردند
کوچه های مدینه شاهد بود
که چِه سان ظالمانه می بردند
خونِ دل با دلی غمین می خورد
یاد مادر بسی زمین می خورد
تا که چشمش به شعله ها افتاد
ناگهان یاد کربلا افتاد
بچّه ها را میان آتش دید
یاد اطفال نینوا افتاد
آتش و دود تا که بالا رفت
تازه او یاد خیمه ها افتاد
تا که چشمش به دربِ سوخته خورد
یاد خیر النسا ز پا افتاد
دید ابن ربیع ملعون را
یاد ثانیِ بی حیا افتاد
چون به دستش طناب را بستند
یاد دستان مرتضی افتاد
تا که آمد به کوچه در دَمِ در
روضه می خواند روضه ی مادر
آه از آن شام تیره و خاموش
ناگهان شد جهان به جوش و خروش
چه کسی دیده پیرمردی را
یک تنه بار غم کشد بر دوش
گاه می شد میان ره خسته
گاه از فرط خستگی مدهوش
بر لبش بود روضه ی مادر
ناله ی اهل بیت خود در گوش
آه از آن دم که خونجگر گردید
زَهرِ انگور را نمودی نوش
آه از آن دَم که پُر ز آه رسید
از سما بر زمین نوای سروش
قُتل الصادق، اهل العالم آه
در جنان رفته فاطمه از هوش
مصطفی آمده به دیدارش
بهر دیدار او گشود آغوش
شیعیان روز آه و واویلاست
این کجا کم ز روز عاشوراست
ای که یزدان بُوَد ثنا گویت
زنده عالم ز ذکر یا هویت
شمس چون ذرّه ای ز نور رخت
لیل چون طُرّه ای ز گیسویت
انبیا جمله محو یک نگهت
اولیا مست روی نیکویت
جان بگیرد مسیح از دم تو
خضر جان می دهد لب جویت
تو که هستی؟ شقایقی؟ یاسی؟
ای که پُر گشته جنّت از بویت
طاق ابروت گشته محرابم
قبله ام گشته خال دلجویت
من به عشق شما به هر شب و روز
سائلم رهگذار در کویت
فاش گویم به مردم عاشق
مکتبم عشق، مذهبم صادق
#جواد_کریم_زاده
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
باز ایام ماتم و اندوه
باز هنگام سوگ و داغ و عزاست
مانده ام این که روز عاشوراست
یا بقیع همچو دشت کرب و بلاست
عرش از ماتمش سیه پوش است
قدسیان داغدار او هستند
از غم و داغ حضرت صادق
عرش را بیرق عزا بستند
زهر با پیکرش چه ها کرده
تشنگی شد تمام درد سرش
یاد جدّ غریبش افتاده
از عطش پاره پاره شد جگرش
گه به بیتش هجوم آوردند
ناکسان چون سپاهيان یزید
گاه سجّاده می کشیدند از
زیر پایش حرامیان پلید
خانه اش در ميان آتش سوخت
گاه چون خیمه های کرب و بلا
همسر و کودکان سراسیمه
می دویدند هر طرف ز جفا
گرچه شد کشته ی جفا امّا
قطعه قطعه نگشت پیکر او
بی کفن همچو جدّ خويش نبود
به اسیری نرفت خواهر او
بود در قتلگاه خود امّا
ضربه از کین نخورد پی در پی
بدنش زیر سمّ اسب نرفت
سرش هرگز نرفت بر سر نی
تکسوار قبیله ی طاها
کاش می آمدی ز جاده ی نور
حاضر غائب از نظر برگرد
کاش نزدیک بود صبح ظهور
کاش می آمدی و برپا بود
در میان بقیع چون سابق
صحن و گلدسته ها و گنبد نور
همچو مشهد به مشهد الصادق
کاش صحن بزرگ زیبایی
همچو صحن قشنگ گوهر شاد
می شد احداث کرد با نام
صحن آزاد حضرت سجّاد
کاش در ضلع دیگری ز بقیع
صحن و ايوان طلای باقر بود
سخن از غربت بقیع نبود
کاش آن جا همیشه زائر بود
کاش می آمدی و برپا بود
صحن و ايوان طلای پاک حسن
سیّدی یا حسن به لب ها بود
شیعه می شد رها ز رنج و محن
مطمئنم که می کنی برپا
چار صحن و چهار گلدسته
چار ايوان طلا به گرد ضریح
گنبدی با طلای پیوسته
گر بیایی شوی چو حاکم بر
طائف و جدّه و دَمام و ریاض
عربستان به کل شود نابود
حسنستان شود تمام حجاز
گر بیایی جهان شود زیبا
ای نبی صولت ای علی جلوات
حسنی سیرت و حسینی خو
بر تو ای ماه فاطمی، صلوات
#جواد_کریم_زاده
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
دانشکده فقه، درش را بستند
طاووس کمالات، پرش را بستند
شد کشته رئیس مذهب ما صادق
آن روز که دستِ پدرش را بستند
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
ز داغِ حضرت صادق، دلم تنها نمی سوزد
دلی نَبْوَد که از این داغِ جان فرسا نمی سوزد
به حالِ حضرتش سوزد دل هر سنگ دل امّا
دلِ منصورِ دون بر حال آن مولا نمی سوزد
عجب ناید ز منصور آن ستم ها بر ولیِّ حق
دلِ بی مهرِ او بر زاده ی زهرا نمی سوزد
ز انگور به زهر آلوده آخر کرد مسمومش
دلِ گلچین به پرپر کردن گل ها نمی سوزد
بُوَد قبر رئیسِ مذهب ما در بقیع ویران
غمی زین بیش در عالم دل ما را نمی سوزد
به غیر از پرتو خورشید و نور ماه، روز و شب
دگر شمع و چراغی اندر آن صحرا نمی سوزد
مهی کز نور علمش عالَم علم است نورانی
چرا بر تربتش شمعی در این شب ها نمی سوزد
جهانی گرید و نالد "مؤید" زین عزا لیکن
دلی همچون دلِ فرزند او موسی نمی سوزد
#استاد_سید_رضا_مؤید
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati
به جهان آمده ام بنده ی خالق باشم
طالبِ عشقِ خدا گردم و عاشق باشم
آمدم هر چه خدا خواست موافق باشم
و خدا خواست که در مذهبِ صادق باشم
روز و شب شکرِ خدا می کنم از اقبالم
شیعه ی حضرت صادق شده ام خوشحالم
السلام ای پسرِ فاطمه ای صادقِ حق
ای که شد علم تو از علمِ خدایت مشتق
مذهب از توست اگر این همه دارد رونق
تو نباشی به خدا شیعه ندارد بیرق
اثرِ علمِ تو سر تا سرِ دنیا رفته
پرچمِ شیعه روی دستِ تو بالا رفته
همه ی علمِ جهان قطره ای از دانش تو
خرجِ آسایشِ اسلام شد آسایش تو
خیرها گشته نهان در دلِ هر خواهش تو
شیعه دارد همه جا گوش به فرمایش تو
شیعه آن نیست که در زندگی اش عارِ شماست
شیعه آن است که هم زینت و هم یارِ شماست
شیعه چشمش همه جا هست به فرمان امام
می کند جانِ خودش را سپرِ جان امام
می خورد نان ، فقط از سفره ی احسان امام
گنج شیعه است روایاتِ فراوان امام
صادقِ آلِ نبی ، با تو صداقت داریم
شکر حق این همه ما از تو روایت داریم
به زمین داده بها گوهرِ قال الصادق
فیض ها می رسد از محضرِ قال الصادق
شد هدایت گر ما منبرِ قال الصادق
شیعه ایمن شده در سنگرِ قال الصادق
پسرِ فاطمه ای صادقِ نیکو گفتار
شد احادیث شما نورِ بِحارُ الانوار
جان به قربانِ روایاتِ پر از مضمونت
هست کانونِ تشیّع به دلِ کانونت
شیعه باشد به خدا تا به ابد مدیونت
کاش باشیم همه وقتِ عمل ، هارونت...
تا که جان را به ولای تو زره پوش کنیم
سخنت را همه بی چون و چرا گوش کنیم
یاد دادی تو به ما طرزِ عبادت ها را
شیعه دارد ز تو آدابِ زیارت ها را
از تو داریم همین ذکر مصیبت ها را
تو نگه داشته ای پرچمِ هیئت ها را
کنیه ات مثل حسین است اباعبدالله
خانه ی قلب تو شد وقفِ غمِ ثارالله
گرچه دیدی تو زِ منصورِ سیه دل آزار
گرچه افتاد به کاشانه ی تو شعله ی نار
گرچه پشتِ درخانه ز دلت رفت قرار
شکر حق سینه ی تو خرد نشد با مسمار
مادرت پشت درِ خانه اش از پای نشست
چه بگویم ؟ ، نوک مسمار از او سینه شکست
#رضا_یزدی_اصل
#امام_جعفر_صادق_ع
@nohe_sonnati