⭐️ برش‌هایی از داستان شیرین زندگی *شهید صیاد شیرازی* 💎 *«در کمین گل سرخ»* ⭐️ بر *پیشانی‌‌نوشت کتاب،* با این عنوان مواجه می‌شویم: *«روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی»* و تصویر چهرۀ خندان او را می‌بینیم که انگار از آسمان یا حتی از جایی خیلی نزدیک‌تر، از لابه‌لای صفحات زندگی‌نامه‌اش، به ما لبخند می‌زند. 🖊 *«محسن مؤمنی»* این‌ کتاب را در 380صفحه و پنج ‌بخش نوشته و با اتکا به مصاحبه‌های خود شهید در زمان حیاتش و ماه‌ها پژوهش و مصاحبه با دوستان و هم‌رزمان او پس از شهادتش، *از کودکی او تا زندگی و کارش در سال‌های پس از جنگ را برایمان روایت کرده است.* 💎 *خوبی‌اش* این است که به سبب انتخاب *دو راوی،* یکی خود نویسنده و دیگری، خود شهید (با نقل‌قول‌های مستقیم از همان مصاحبه‌ها که گفتم) گاه و بیگاه در این کتاب، *صدای خود علی صیاد شیرازی را می‌شنویم* و جملات خود خودش را می‌خوانیم. تو بگو انگار آمده کنارمان نشسته و دارد خاطراتش را برایمان تعریف می‌کند؛ شاید که صدق کلام آشنای خودش بهتر در جان ما اثر کند و بیشتر شبیه او شویم. ⏰ فقط پنج دقیقه «زمزمۀ دیگری که خیلی خطرناک هم بود، این بود که می‌گفت: «نکند شما اُمُل بار آمده‌اید، نکند شما عقب‌افتاده هستید. اوضاع تغییر کرده و این را جامعه نمی‌پسندد که مادر و خواهر آدم چادری باشند... این تقدیر چقدر زیباست و چقدر تعیین‌کننده برای سرنوشت انسان که اگر خدا بخواهد، شخص واقعاً هدایت می‌شود! این حالت سرخوردگی و ضربه خوردن و برسر دوراهی ‌بودن من، فقط پنج دقیقه طول کشید... یک‌دفعه آرامش به من دست داد و برگشتم به حال خودم و به ایمان خودم و این بار، محکم‌تر! این هم یکی دیگر از مصادیق بارز نقش نماز. چون ما فقط نماز می‌خواندیم. به این‌ ترتیب، این ‌نماز این‌جور جاها خودش را نشان می‌داد و امداد الهی ظاهر می‌شد و ما را در مسیری که در معرض پرتگاه بود، حفظ می‌کرد.» 🛩 *رفتیم آمریکا* خدا می‌داند پیوندمان با قرآن از یک‌طرف و زمینۀ ایجاد شدن بحث با آمریکایی‌ها روی مذهب و اسلام از طرف دیگر. اصلاً ما احساس امنیت کرده بودیم از نظر وضع خودمان. 👌 *عجب صفایی داشت* با همین‌ حالی که داشتم، روزی یک ‌صفحه قرآن عربی، ترجمه می‌خواندم. مثل این بود که قرآن دارد با ما حرف می‌زند و لحظه‌به‌لحظه اسلام بیشتر برایم معنی پیدا می‌کرد و خودم را شارژ می‌کردم... افق را رفتم از روزنامۀ آمریکایی «سان‌رایز و سان‌ست» درآوردم و بر اساس آن اذان را حساب کردم... در اتاقی که داشتیم، سحری درست می‌کردیم، افطار آماده می‌کردیم. بیشتر شیر و لبنیات بود. عجب صفای معنوی‌ای داشت!» 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=14796