🔥 | فصل صنوبرها 📜 روایتی از قیام ۱۹ دی مردم قم (قسمت دوم) 🍽️ مادر داشت بشقاب روحی شلغم و لبوها را از روی چراغ‌نفتی برمی‌داشت که آقاجان از راه رسید. دویدم کت و کلاهش را از دستش بگیرم که ورقه‌ای داد دستم: «اعلامیه است، بخون ببین چی نوشته؟» مادر نگران نیم‌خیز شد: «چی شده آقا؟» 🛢️ آقاجان نشست کنار چراغ‌نفتی و سر تکان داد: «امروز تو بازار پخشش‌کردن. میگن فردا چهلم اون طلبه‌های بی‌گناهه که شاه توی قم کشته. اعلامیه‌دادن صبح بریم مسجد قزل‌لی. علما هم زیرشو امضا کردن.» رنگ از صورت مادر پرید: «طوری‌تون نشه؟» صدای آقاجان آرام و مطمئن بود: «هر طوری می‌خواد بشه. دیگه غیرتمون اجازه نمی‌ده بیشتر از این سکوت کنیم.» ❄️ سرمای بهمن‌ماه تبریز کمرشکن بود. از نُه صبح، ایستاده بودیم جلوی مسجد. جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شد. مادر از زیر قرآن ردمان کرده بود و قسم داده بود مراقب باشیم. 🔊 سروصدایی از جلو جمعیت می‌آمد. آقاجان، من را گذاشت روی شانه‌هایش که بهتر ببینم... 🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=21594