#حضرت_زینب سلام الله علیها
#مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه😭😭
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه😭😭
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه😭😭
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه😭😭
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه😭😭
آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه😭😭
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه😭😭
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه😭😭
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه😭😭
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه😭😭
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه😭😭
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه😭😭
وامصیبت ، (دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد)
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه😭😭
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد😭😭😭
سلام الله علیهم اجمعین
🏴🏴🏴