🔰 نسبت ذات واجب و تعینات و تفسیر «و هو معکم اینما کنتم» در کلام ملامحسن فیض کاشانی به وسیله تمثیل عدد یک به سایر اعداد (تمثیلی دیگر در کنار تمثیل نور و تمثیلات مشهور دیگر ...) در اثر فوق العاده ایشان «الکلمات المکنونه» 🔺 كلمة: فيها تمثيلات لبيان التوحيد الوجودي والتعيّنات‏ ⭕️ از غيب مطلق تا آخرين مرتبه مظاهر حقّ يك وجود است كه به حسب اختلاف تجليّات و تعيّنات مسمّا به مراتب گشته. و اين تعيّنات اعتبارات محضه است و اضافات صرفه، چنانكه واحد را ربع اربعه و ثلث ثلاثه و نصف اثنين گويند. اين نسب و اضافات قادح در واحديّت او نيست، همچنين اطلاق اسماى مراتب به اعتبار تجليّات و تعيّنات بر ذات رفيع الدرجات مانع احديّت او نيست. واحد در مراتب اعداد ظهورى دارد كه در هر يك خاصيّتى و فايده [اى‏] مى‏دهد كه در آن ديگر نيست، و حقيقت هر يك مغاير حقيقت ديگرى است و همه تفصيل مرتبه واحد مى‏كنند، يعنى مبيّن آنند كه واحد است كه در اين مراتب به تكرار ظهور كرد؛ زيرا كه اثنين دو واحد است و ثلاثه سه واحد و همچنين. پس مادّه اعداد واحد متكرّر است، و صورت اعداد هم واحد. پس همه اعداد به واحد موجودند و به او محتاج، و واحد بر واحديّت خود ازلًا و ابداً باقى است و از همه مستغنى. و همچنان كه عدد به معدود ظاهر مى‏شود، وجودات امكانيّه به ماهيّات هويدا مى‏گردد. ومهما نظرت إلى الوجود جمعاً وتفصيلًا وجدت التوحيد يصحبه لا يفارقه البتّة صحبة الواحد للأعداد، فإنّ الإثنين لا يوجد أبداً ما لم تضف إلى الواحد مثله. ولا تصحّ الثلاثة ما لم تزد على الإثنين واحداً وهكذا إلى ما لا يتناهى، فالواحد نفس العدد والعدد كلّه واحد. لو نقص من الألف واحد، انعدم اسم الألف وحقيقته وبقيت حقيقة أخرى وهي تسعمئة وتسعة وتسعون. ولو نقص منها واحد، ذهب عينها البتّة، فمتى انعدم الواحد من شي‏ء عدم ذلك الشي‏ء. هكذا التوحيد، إنّ حقيقته «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» «1». وبعبارة أخرى الاثنان «2» مثلًا ليس عبارة إلّاعن ظهور الواحد مرّتين مع الجمع بينهما. الكلمات المكنونة (چاپ كنگره فيض)، ص: 69 @ofoqemobin