یکی از دوستان موثق می گفت: روز فوت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، زنی مسیحی در مسیر جنازه به سرو سینه خود می زد و شیون می کرد. گفتم: مگر تو مسیحی نیستی؟ آخر این مرد روحانی مسلمان است. گفت: این دو دخترم که با من هستند، چندی قبل، به مرضی دچار شدند که هر چه مداوا کردیم فایده نداشت. حتی پزشکان آمریکایی نیز این دو را جواب کردند. رفته رفته بیماریشان سخت تر شد و به حال نزع افتادند. بانوی همسایه که زنی مسلمان است چون حال پریشان مرا دید، گفت: برای شفای بیماران خود، به قریه «نخودک برو و از حاج شیخ حسنعلی اصفهانی که دم عیسی دارد کمک بخواه. بیا چادر مرا بر سر کن و به آنجا برو از روی درماندگی چادر او را بر سر کردم و پرسان پرسان به آن ده که محل سکونت حضرت شیخ بود رسیدم، دیدم که جلو در خانه نشسته و گروهی از حاجتمندان اطرافشان را گرفته اند. من هم بدون آنکه مذهب خود را اظهار کنم پریشانی خود را عرضه نمودم فرمودند: این دو انجیر را بگیر و به آن زن همسایه که مسلمان است بده تا با وضو آنها را به دختران تو بخوراند. گفتم قادر به خوردن نیستند، فرمودند: در آب حل کنند و به ایشان بدهند به شهر بازگشتم و انجیرها را به آن زن مسلمان دادم و او نیز وضو ساخت و آنها را در آب حل کرد و در دهان دختران بیمار من ریخت. ناگهان پس از چند دقیقه چشم گشودند و شفا یافتند. آری چنین مردی از میان ما رفته است. https://eitaa.com/olamaerabane