🌪 چهره ی معاویه به روایت
#صفین 🌪
#شماره_یک (خطبه مالک اشتر در یوم الهریر)
🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥
❓ابان می گوید: از سُلَیْم بن قِیْس شنیدم در حالی که از او پرسیدم: آیا در صفین حاضر بودی؟
❗️گفت: آری.
❓پرسیدم: آیا در روز «
#هریر » هم حاضر بودی؟
❗️گفت: آری.
❓گفتم: در آن روز در چه سنی بودی؟
❗️گفت: چهل سال.
‼️ گفتم: پس برایم نقل کن ، خدا رحمتت کند.
▪️ سلیم گفت: آری ، هرچه را فراموش کنم این
#حدیث را فراموش نمی کنم. سپس گریه کرد و گفت:
▫️ آنان
#صف بستند و ما صف بستیم. آنگاه
#مالک_اشتر سوار بر اسب سیاهی بیرون آمد در حالی که اسلحه اش را بر اسبش آویخته و
#نیزه در دستش بود و با آن به سرهایمان فرود می آورد و می گفت: «صف های خود را منظم کنید».
▪️ وقتی گروه های
#لشکر را دسته بندی و صف ها را منظم کرد ، سوار بر اسبش پیش آمد تا بین دو صف ایستاد و پشت به اهل
#شام نمود و رو به ما کرد و حمد و ثنای الهی به جا آورد و بر پیامبر صی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و سپس گفت:
⚪️ اما بعد، از قضا و قدر الهی این بود که در این مکان از
#زمین جمع شویم به خاطر اجل هایی که نزدیک شده و اموری که شدت یافته است.
#سیاست گذار ما در این جنگ ، آقای مسلمین و امیرالمومنین و افضل وصیین و پسر عموی پیامبر و برادرش و وارث اوست و شمشیرهای ما شمشیرهای خداوند است ، و رئیس آنان پسر خورنده ی جگرها و پناهگاه
#نفاق و باقی مانده ی احزاب است ، که آنان را به شقاوت و آتش
#رهبری می کند.
🌱 ما در جنگ با ایشان از خداوند امید
#ثواب داریم و آنان
#انتظار عقاب دارند. 🔥
⚪️ آنگاه تنور
#جنگ داغ شد و به خروش آمد و اسبان بر کشته های ما و آنان تاختند ، ما در جنگ با آنان امید پیروزی داریم. در آن هنگام جز سر و صدای نامفهوم و همهمه چیزی نشنویم.
⚪️ ای مردم! چشمان را ببندید و دندان های پیشین را فشار دهید ، که اینگونه در زدن سرها شدیدتر است. با رویتان به استقبال دشمن بروید و دسته ی شمشیرهایتان را به دست
#راست بگیرید و بر مغزها فرود آورید و با نیزه ها به پایین سینه ی چپ بزنید که کشنده است.
⚪️ به شدت
#حمله کنید مانند قومی که برای خونخواهی پدرانشان و گرفتن انتقام برادرانشان آمده اند ، و کینه ی دشمنشان را در دل دارند و خود را برای
#مرگ آماده کرده اند ، تا ذلیل نشوید و در دنیا برایتان عار نماند.
#حدیث #امام_شناسی #معاویه
📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص281-282