#شهادت_امام_حسن_مجتبي علیه السلام
✍🏻 ابن ابى الحدید مى نویسد: «چون #معاویه خواست براى پسرش #یزید بیعت بگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبى(ع) کرد، زیرا معاویه براى گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثى کردن حکومتش مانعى بزرگ تر و قوى تر از حسن بن على (ع) نمى دید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»
🌴 امام صادق (ع) فرمود: جُعده #زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبى (ع) #روزه داشت و روزهاى بسیار گرمى بود، به هنگام افطار خواست مقدارى شیر بنوشد، آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود، به مجرد این که شیر را آشامید، پس از چند دقیقه امام (ع) فریاد برآورد: «دشمن خدا! تو مرا کشتى، خداوند تو را نابود کند. #سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودى براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رایگان در راستاى اهدافشان به کار گرفتند. سوگند به خدا (معاویه) بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل کرد».
▪️ امام صادق (ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبى (ع) بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیشتر باقى نماند و از دنیا رفت و معاویه هم بدانچه وعده کرده بود وفا ننمود».
🏴 #امام_حسن_مجتبي (ع) در روز #هفتم_صفر سال پنجاهم هجرت در سن 48 سالگى به #شهادت رسید.
🖤🕯🖤🕯🖤🕯🖤🕯🖤
⚫️ شیخ طوسى (ره) از ابن عباس نقل مى کند: در واپسین ساعتهاى عمر امام مجتبى (ع) برادرش #امام_حسین (ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالى که افراد دیگرى از یاران امام مجتبى (ع) در کنار بسترش بودند. امام حسین پرسید: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت جواب داد: در آخرین روز از عمر دنیایى ام و اولین روز از جهان آخرت به سر مى برم و از جهت اینکه بین من و شما و دیگر برادرانم جدایى مى افتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت مى کنم، چون امرى دوست داشتنى، همچون ملاقات رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه علیهم السلام را در پیش دارم.
⚫️ من تو را سفارش می کنم ای حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذری، و از نیکوکارشان بپذیری، و برای آنها جانشینی و پدری مهربان باشی، و دیگر آنکه مرا با رسول خدا دفن کنی که من به او و خانه او شایسته تر از دیگران هستم...
🏴 و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیری کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکی که خدا برای تو قرار داده و قرابتی که با رسول خدا (ص) داری سوگندت می دهم که اجازه ندهی در این راه به خاطر من به اندازه خونی که از حجامت گرفته می شود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا (ص) را دیدار کنیم و شکایت خود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وی بر سر ما رفته به او گزارش کنیم...) این را فرمود و از دنیا رفت.
🌪 چهره ی معاویه به روایت #صفین 🌪
#شماره_یک (خطبه مالک اشتر در یوم الهریر)
🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥
❓ابان می گوید: از سُلَیْم بن قِیْس شنیدم در حالی که از او پرسیدم: آیا در صفین حاضر بودی؟
❗️گفت: آری.
❓پرسیدم: آیا در روز « #هریر » هم حاضر بودی؟
❗️گفت: آری.
❓گفتم: در آن روز در چه سنی بودی؟
❗️گفت: چهل سال.
‼️ گفتم: پس برایم نقل کن ، خدا رحمتت کند.
▪️ سلیم گفت: آری ، هرچه را فراموش کنم این #حدیث را فراموش نمی کنم. سپس گریه کرد و گفت:
▫️ آنان #صف بستند و ما صف بستیم. آنگاه #مالک_اشتر سوار بر اسب سیاهی بیرون آمد در حالی که اسلحه اش را بر اسبش آویخته و #نیزه در دستش بود و با آن به سرهایمان فرود می آورد و می گفت: «صف های خود را منظم کنید».
▪️ وقتی گروه های #لشکر را دسته بندی و صف ها را منظم کرد ، سوار بر اسبش پیش آمد تا بین دو صف ایستاد و پشت به اهل #شام نمود و رو به ما کرد و حمد و ثنای الهی به جا آورد و بر پیامبر صی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و سپس گفت:
⚪️ اما بعد، از قضا و قدر الهی این بود که در این مکان از #زمین جمع شویم به خاطر اجل هایی که نزدیک شده و اموری که شدت یافته است. #سیاست گذار ما در این جنگ ، آقای مسلمین و امیرالمومنین و افضل وصیین و پسر عموی پیامبر و برادرش و وارث اوست و شمشیرهای ما شمشیرهای خداوند است ، و رئیس آنان پسر خورنده ی جگرها و پناهگاه #نفاق و باقی مانده ی احزاب است ، که آنان را به شقاوت و آتش #رهبری می کند.
🌱 ما در جنگ با ایشان از خداوند امید #ثواب داریم و آنان #انتظار عقاب دارند. 🔥
⚪️ آنگاه تنور #جنگ داغ شد و به خروش آمد و اسبان بر کشته های ما و آنان تاختند ، ما در جنگ با آنان امید پیروزی داریم. در آن هنگام جز سر و صدای نامفهوم و همهمه چیزی نشنویم.
⚪️ ای مردم! چشمان را ببندید و دندان های پیشین را فشار دهید ، که اینگونه در زدن سرها شدیدتر است. با رویتان به استقبال دشمن بروید و دسته ی شمشیرهایتان را به دست #راست بگیرید و بر مغزها فرود آورید و با نیزه ها به پایین سینه ی چپ بزنید که کشنده است.
⚪️ به شدت #حمله کنید مانند قومی که برای خونخواهی پدرانشان و گرفتن انتقام برادرانشان آمده اند ، و کینه ی دشمنشان را در دل دارند و خود را برای #مرگ آماده کرده اند ، تا ذلیل نشوید و در دنیا برایتان عار نماند.
#حدیث #امام_شناسی #معاویه
📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص281-282
🌪 چهره ی معاویه به روایت #صفین 🌪
#شماره_دو (جنگ در یوم الهریر)
🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥
⚔️ سپس دو لشکر با یکدیگر درگیر شدند و بین آنان امر عظیمی در گرفت ، و با هفتاد هزار کشته از بزرگان #عرب از یکدیگر جدا شدند.
⚔️ جنگ در روز پنجشنبه از وقتی که آفتاب بالا آمده بود تا هنگامی که ثلث اول #شب گذشت ادامه داشت. در آن دو لشکر حتی یک #سجده به جا آورده نشد تا آنکه زمان چهار نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا گذشت. ❇️
❇️ توضیح: یعنی نماز #ترس به جا آوردند که به حالت ایستاده و بدون رکوع و سجود خوانده می شود ، چنانکه از امام باقر علیه السلام در این زمینه نقل شده است: « #نماز مردم در آن روز جز تکبیر در هنگام نماز چیز دیگری نبود».
▫️◾️▫️🔅▫️🔳▫️🔅▫️◾️▫️
📢 سلیم گفت: سپس #امیرالمومنین علیه السلام برای خطابه به پا خاست و فرمود:
◾️ ای مردم! کار شما به اینجایی که میبینید رسید و به دشمنان شما هم مثل آن رسید ، و جز نَفَس آخر باقی نمانده است. کارها وقتی پیش می آید آخر آن با اول آن سنجیده می شود.
◾️ این قوم در مقابل شما بدون آنکه دین داشته باشند #مقاومت کردند تا درباره ی شما به این جایی که می بینید رسیدند. و من انشاءالله صبح به سراغ آنان خواهم رفت و آنان را در پیشگاه الهی به محاکمه خواهم کشید.
#حدیث #امام_شناسی #معاویه
📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص282-283
[در پاسخ به امام شناسی]
🌪 چهره ی معاویه به روایت #صفین 🌪
#شماره_سه (قرآن بر سر نیزه ها)
🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥
🌵 چون خبر وعده امیرالمومنین علیه السلام در مورد حمله صبح روز بعد به #معاویه رسید و وحشت شدیدی او را گرفت ، و همه ی اصحابش و اهل #شام از این جریان احساس شکست کردند.
🌵 معاویه عمروعاص را فراخواند و گفت: ای عَمرو ، فقط همین یک #شب را فرصت داریم تا آنکه صبح به سراغمان آید. نظر تو چیست؟
🌵 عمروعاص گفت: میبینم مردان کم شده اند ، و آنان که باقی مانده اند در مقابل مردان او نمی توانند #مقاومت کنند و تو هم مثل علی نیستی. او بر سر مسئله ای با تو می جنگد و تو بر سر چیز دیگری می جنگی. تو بقا را می خواهی و او فنا را می خواهد. اهل شام اگر علی بر آنان غالب شود آنچنان از او نمی ترسند که اهل #عراق اگر بر آنان غالب شوی از تو می ترسند.
🌵 ولی مسئله ای را به آنان القا کن که اگر آن را رد کنند به #اختلاف می افتند و اگر هم بپذیرند باز به اختلاف می افتند!
🌵 آنان را به کتاب خدا دعوت نما و #قرآن ها را بر سر نیزه ها کن ، که به مقصود خود خواهی رسید و من این نقشه را برای تو ذخیره کرده بودم.
#حدیث #امام_شناسی #معاویه
📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص283
🌪 چهره ی معاویه به روایت #صفین 🌪
#شماره_چهار (نامه ها)
🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥
✉️ نامه ی معاویه
▫️ معاویه درستی نقشه ی #عمروعاص را فهمید و گفت: راست گفتی ، ولی فکری به نظرم رسیده که با آن بر علی حیله کنم: «شام را به عنوان مصالحه از او بخواهم» ، و این اولین چیزی بود که مرا از آن محروم کرد.
❕عمروعاص خندید و گفت: ای معاویه ، تو را چه رسد به #مکر با علی؟! ولی اگر می خواهی بنویس!
▫️سلیم می گوید: معاویه به دست مردی از «سَکاسِک» به نام «عبدالل بن عقبه» این #نامه را برای علی علیه السلام فرستاد:
🔥 «اما بعد ، اگر تو میدانستی که #جنگ کار ما و تو را به اینجا می کشاند و ما هم می دانستیم ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم. و اگر عقل هایمان بر ما غالب باشد ، این مقدار از فرصت باقی مانده که گذشته را ترمیم و آینده را اصلاح کنیم.
🔥 من از تو #شام را درخواست کرده بودم به شرط آنکه اطاعت و بیعتی را بر من لازم نکنی ، ولی تو قبول نکردی ؛ و خداوند آنچه منع کردی به من عطا فرمود. من امروز تو را دعوت می کنم به آنچه دیروز دعوت کردم.
🔥 تو هم از #بقا امید نداری مگر آنچه من امید دارم و از #فنا نمی ترسی مگر آنچنان که من می ترسم. به خدا قسم جگرها نازک شده و مردان از میان رفته اند. ما همگی فرزندان عبدمناف هستیم ، و بعضی از ما بر بعض دیگر فضیلتی ندارد که عزیزی به خاطر آن ذلیل شود یا ذلیلی به غلامی #برده شود. والسلام».
📮📩📤📮📩📤📮
✉️ جواب نامه
▫️ سلیم می گوید: وقتی #علی علیه السلام نامه ی معاویه را خواند خندید و فرمود: «تعجب از معاویه و حیله ی او بر من است!» سپس حضرت ، نویسنده اش عبیدالله بن ابی رافع را صدا زد و فرمود: بنویس:
🌿 «اما بعد ، نامه ی تو به دستم رسید که در آن یادآور شده بودی «اگر تو و ما می دانستیم که جنگ نسبت به ما و تو به این حد می رسد ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم» ، ای معاویه ما و تو در مرحله ی نهایی از جنگ هستیم که هنوز به آن نرسیده ایم.
🌿 اما اینکه شام را درخواست کردی ، من چیزی را که دیروز به تو ندادم امروز هم نمی دهم. اما اینکه «در #ترس و امید هر دو مساوی هستیم» ، تو در شک قوی تر از من در یقین نیستی ، و اهل شام هم بر دنیا از اهل #عراق نسبت به آخرت حریص تر نیستند.
🌿 اما اینکه گفتی «ما فرزندان عبدمناف هستیم و هیچکدام بر دیگری فضیلتی نداریم» ، ما هم چنین هستیم ،
✅ ولی «امیه» همچون هاشم نیست ،
✅ و «حرب» همچون عبدالمطلب ،
✅ و «ابوسفیان» همچون ابوطالب ،
✅ و آزاد شده همچون هجرت کننده ،
✅ و منافق همچون #مومن ،
✅ و مدعی باطل همچون مدعی #حق نیست.
🌿 در دست ماست #فضیلت مقام نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که با آن بر عرب حاکم شدیم و #عجم را تحت اختیار خود درآوردیم. والسلام».
#حدیث #امام_شناسی #معاویه
📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص284-285