☘ (بخش یازدهم) 🎀 من یه مورد مشاوره داشتم، خانم زنگ زده بود میگفت که ما سه تا عروسیم. من عروسی هستم که مدام برای مادرشوهرم صفرتاصد کارهاشو انجام میدم. وارد خونش که میشم چادر میبندم به کمرم ظرف میشورم.. جاروبرقی میکشم... غذا می پزم... میشورم.. میارم... میبرم و نیتم این هستش که مادرشوهرم حالا اختلافاتی که داریم حل بشه. مثلاً مادرشوهرم واقعاً خودش اعلام میکنه که مادر شوهرم بفهمه فرق من با اون یکی عروسا چیه... ولی میگفت من یکی دیگه از جاریام کار میکنه ولی نه در حد من ولی اون جاری من عزیزِ دل مادرشوهرمه. من تو مجلسی وارد شدم. به مادرشوهرم تعظیم کردم، سلامِ با احترام دادم، حالش رو پرسیدم، مادر شوهر من اصلا به من محل نذاشت. ولی اون یکی جاریم یه سلام معمولی داد، رفت نشست مادر شوهر من از دور با صدای بلند داره حال اون رو میپرسه. میگه من اینا رو میبینم دارم گُر میگیرم، آتیش میگیرم، که چرا مادرشوهر من خوبی های من رو نمیبینه! اشکال کار همینجاست دیگه❌❌❌ ما هر جا دنبال این بودیم که خوبی های کارمون دیده بشه؛ همون جا ضربه خوردیم، اتفاقاً دیده نمیشه. من به مادرشوهرم میرم سلام میدم، احترام می کنم به نیت اینکه یه بزرگتر هست، همسر من رو بزرگ کرده. ✅خدایا من به خاطر اینکه تو ازم راضی باشی به خاطر احترام به بزرگتر از خودم، احترام به کسی که همسر من رو تربیت کرده، پرورش داده به این زن سلام می کنم. چون نیت الهی هست خدا در همون یه دونه سلام دادن من برکت و تاثیر میزاره. 🎀همسرمون میاد از در خونه میاد تو. اتفاقاً اون روز بچه ها امتحان داشتن، آموزش مجازی بوده از طریق شاد، دو سه تا محصل هم دارم، غذا هم باید بپزم، خونه رو باید جمع کنم، جاروبرقی بکشم، ظرف ها هم بشورم، کلی کار سرم ریخته. همسرم میاد تو من مثل یک بمب منفجر میشم. ❌ پدرم در اومد ❌تو فقط کار می کنی ❌صفر تا صد بچه ها با منه ❌تو درساشون که کمک نمیکنی، ❌جاروبرقی که نمیکشی. ❌ بیا ببین حال منو پاشو برو ❌برا من یه کدئین بیار ❌دارم میمیرم. ❌مغزم داره منفجر میشه، ❌همش دارم زحمت میکشم، ❌ دیوانه شدم تو این همه فشار کاری. خوب من اومدم زحمت خودم رو پر رنگ کنم برای همسرم. اتفاقاً همسرم پیش خودش در مورد من این فکرو میکنه که این چقدر غر میزنه.❗️❗️❗️ خوب همه زنان این کارها رو می کنن، این چقدر غر میزنه. من خواستم خودمو در نظر همسرم عزیز کنم، اومدم سختی های بچه داریم و خونه داریم و پیشش گفتم، خواستم عزیز کنم، خوب نظر بقیه... نظر خلق خدا برام مهم بوده. همسر من پیش خودش میگه این چقدر غر میزنه.!!! 🎀اما من سختی های تو مسیر فرزند داری و خانه داری و آشپزی و کدبانو گری م و به خدای خودم میگم. میگم وای خدا پوکیدم، خسته شدم، چقدر فشار درسی بچه ها منو اذیت میکنه، خودت بهم توان بده، خودت بهم کمک کن و می بینی که همسرت از در میاد تو میگه که خسته نباشی عزیزم. میدونم که خیلی داری سختی تحمل می کنی. انشاالله یه روز بتونم جبران کنم. ◀️تو نیومدی سختیا تو جار بزنی و بخوای از طریق جار زدن سختیات محبت و عشق همسرت رو دریافت کنی... تایید همسرت رو دریافت کنی... این کار را نکردی، اومدی گفتی خدایا من به خاطر تو این بچه ها رو رتق و فتق می کنم، چون میدونم که فرزند من یه بچه مسلمون هست، یک انسانه. من این انسان رو، این خلق رو، چون مخلوق توئه دارم نگه میدارم. سختیاش هم به جون میخرم. خدایا خودت میدونی که من تو این فرزند داری و خانه داری هیچ کمکی ندارم. نه مادری کمکم میکنه، نه خواهری کمکم میکنه، نه مادرشوهری کمکم میکنه. تک و تنهام دارم زیر باره این همه فشار خورد میشم. ولی چون تو داری میبینی و چون دارم به خاطر تو کار می کنم تحمل می کنم. این زن عزیز دل مردش میشه... عزیز دل بچه هاش میشه.. ما تا زمانی که بخواهیم تلاش کنیم خودمون برای خودمون عزت بخریم ناموفقیم. 🌺استاد خانم مهرفرزی(مدرس و مشاور حوزه ی خانواده)🍃 《کانال مهارت های زندگی》👇 @ostad_Mehrfarzi_1 ادامه دارد(11)