#داستان_های_بهلول
🍃زمانی دل بهلول از اوضاع زمانه گرفته بود و در خرابه ای مشغول ذکر خدا بود.
🔸در ضمن لباسش را برای وصله زدن از تن در آورده بود.
زن بی عفتی چشمش به او افتاد و بهلول را دعوت به کار بد کرد.
🔹 بهلول گفت : وزن دست های من چقدر است؟ وزن پاهای من چقدر است؛
وزن تمام بدن را پرسید و گفت:
⁉️ کدام عاقل حاضر است که بخاطر لذت عضو کوچکی تمام اعضای خود را در آتش جهنم بسوزاند.
و از جای خود برخاست و نعره ای کشید و فرار کرد.
پرسمان اعتقادی
#استادمحمدی 👇👇
🔸🔹🔸🔹🔸🔹
♨️
http://eitaa.com/joinchat/2846228496C6562595520