🖤من نجف را به جهان نفروشم🖤
مثنوی دلربای مناجات حضرت اميرالمومنین علی (علیه السلام)؛ سروده آيتالله العظمی حاج آقالطف الله صافی گلپايگانی
شب به گوش آمدم از سوى حجاز
ناله و صوت و مناجات و نياز
نالهاى كز دل پاكی خيزد
حالت شوق و نشاط انگيزد
نغمهاى روحنشين، جانپرور
اندر آن سرّ حقيقت مضمر
ناله پرشور و صدا پرسوز است
شب ز انوار تجلّی روز است
رهروى حاكم مُلك و ملكوت
بندهاى واقف سرّ لاهوت
عاشقی مست ز صهباى وصال
گشته با خالق خود گرم مقال
حمد میگفت و ستايش میكرد
بر در دوست نيايش میكرد
ناله نافذ سوزانی داشت
حالت زار پريشانی داشت
تنش از بيم خدا لرزان بود
نازنين ديده او گريان بود
يار، بیپرده تماشا میكرد
خلوت خاص تمنّا میكرد
اين چنين دُرّ حقايق میسفت
راز در حضرت جانان میگفت
اى كه ذكر تو بود اصل شفا
نيست سرمايهی من غير رجا
از درت كس نشود خائب باز
پاكی از بخل و نياز و انبا
نعمتت هست فزون از احصا
حق شكرت نتوان كرد ادا
ياد تو ورد زبانم باشد
حُبّ تو مونس جانم باشد
فخرم اين بس كه تو مولاى منی
خالق و رازق و ملجاى منی
بر درت خوار و حقير آمدهام
زار و محتاج و فقير آمدهام
تویى آن خالق قهّار جليل
منم آن بندهی مسكين و ذليل
چه خوش است آنكه به درگاه خدا
بندهاى روى نهد بهر دعا
آن قدر عرض ادب كرد و نياز
كه جهان گشت پر از سوز و گداز
زان مناجات ملايك مبهوت
دشت و صحرا همه جا بود سكوت
ناگهان گشت صدايش خاموش
جلوه دوست نمودش مدهوش
مرغ حق ماند ز تسبيح و نوا
من در انديشه آن نغمهسرا
يارب اين صوت مناجاتِ كه بود؟
كه ز من طاقت و آرام ربود؟
يارب اينصوت روانبخش زكيست؟
هاتفی گفت كه اين صوت علی است
اين مناجات علی شير خداست
كه از آن ولوله در ارض و سَماست
يكّه تاز غزوات اسلام
فاتح خيبر و احزاب لئام
اين علی بود كه در بزم حضور
هست چون موسی و عمران در طور
شب رود چونكه به خلوتگه راز
به سوى دوست نمايد پرواز
همه شب سوز و گدازى دارد
با خدا راز و نيازى دارد
از رُخش نور خدا تابان است
محو در معرفت جانان است
صاحب مكرمت و لطف عميم
مظهر رحمت يزدان رحيم
خود به سر وقت يتيمان میرفت
كلبهی تنگ فقيران میرفت
پرسش از حال ضعيفان میكرد
با همه رأفت و احسان میكرد
نشد از معدلتش كس محروم
خصم ظالم بُد و يار مظلوم
داشت مُلك دو جهان زير نگين
بُد غذايش نمك و نان جوين
آن كز ضربت بِن ملجم دون
حق نما صورت او شد پُر خون
چهرهی عدل شد از ظلم نهان
گشت اركان هدايت ويران
كُشته شد شير خدا حبل متين
كُشته شد رهبر ارباب يقين
يا علی! اى تو مُراد دل من
حُبّ تو مايهی آب و گِل من
الكن از مدح تو نطق مَلك است
كمترين پايهی قَدرت فلك است
نامهام پر شده از جرم و گناه
رو سياهـم به تو آورده پنـاه
به درت آمده محتاج عطا
«لطفی صافيت» اى بحر سخا
به ولايت، دل محكم دارم
پس چه باكی ز جهنم دارم
بسته سنبل گيسوى توام
فخرم اين بس كه سگ كوى توام
من نجف را به جهان نفروشم
سر كويت به جنان نفروشم
حَرَمت روضهی رضوان من است
دين و دنياى من ايمان منست
@varesoon