🌀 مقاله: ارزش معرفتی واسازی در اندیشه ی تولستوی 🔹آن گاه كه دريدا مسئله ی واسازی را در ارائه ی انديشه ی پست مدرن خود مطرح ساخت، بر اين باور بود كه واسازی، خود همواره اتفاق می افتد و اين روشی نيست كه وی به ميان آورده باشد. 🔹در مقاله ی حاضر، گونه ای از انديشه ی واسازی كه در آثار نظری و ادبی تولستوی، انديشمند سده ی 19 روس خود نموده، بازخوانی و صورتبندی شده است. 🔹خاستگاه انديشه ی واسازی نزد تولستوی، بحران معناداری است كه بر سراسر آثار او سايه افكنده است. اين بحران اگرچه زمينه ای اجتماعی دارد، اما او را به گذار از معانی سطحی و راه يافتن به نظامی وسيع تر از معناداری سوق داده است. 🔹او در همين راستا به پرورش انديشه هايی در باره ی عدم قطعيت معنا، سيال بودن معنا و نقد سيطره ی كلام و لوگوسانتريسم روی آورده است. بحران معناداری، در آثار تولستوی با رديابی معنا دنبال می شود و شگردهايی پيجويی می گردد كه بتوان از طريق آن به معنايی درك پذيرتر دست يافت. 🔹مهم ترين دستاورد تولستوی در اين راستا، انديشه ی بيگانه سازی يا آشنايی زدايی است كه بعدها توسط صورتگرايان بازخوانی شده است. 🔹تحليل و بازگردانی به پيشينه، يافتن افتراقات ميان اموری كه همسان به نظر می آيند و اشتراكی ميان اموری كه متفاوت می نمايند، از ديگر شگردهای تولستوی در اين باره است. 🔹حاصل انديشه ی واسازی نزد تولستوی، روی آوردن او به بحث از تعدد نظام های معناداری و انتقال ميان آنهاست؛ شگردهايی مانند وارونه سازی قطب های غالب و مغلوب، دگرنگری در ارزشيابی، نقد خُردنگری در ارزشيابی، بسيار به آنچه چند دهه بعد در واسازی متاخر ديده می شود، نزديك است. 🌀 منبع: نشریه ی پژوهشنامه ی فرهنگستان هنر؛ مهر و آبان 1386 شماره ی 5. 🆔 @ostadpakatchi